جهت معينى، بدون اينكه صورت آن تغيير كند، از مكانى به مكان ديگر
انتقال دهيم.
متجانس را به معانى ديگرى نيز به كار مىبرند. از آن جمله است: 1- آنچه اجزائش تابع نظام منطقى واحدى
باشد، مانند اينكه بگوييم: ارزش اين كتاب چهار صد ريال و شصت و پنج دينار است. 2- آنچه اقسامش منسوب به جنس واحدى باشد
مثل اينكه بگوييم: روانشناسى بر سه قسم است: قسم تعقلى، قسم فاعلى و قسم انفعالى
يا وجدانى. تجانس به معنى اول عبارت است از قول به اينكه:
اجزائى كه مشمول شىء همگن است، منسوب به يك نظام منطقى واحد است، در
حالى كه تجانس به معنى دوم، به اين معنى است كه نسبت هر يك از اقسام سهگانه به
جنس آنها يكى است.
قانون تجانس در فيزيك به معنى تاليف
يك قانون طبيعى از واحدهاى اساسى همجنس است. زيرا اگر اين شرط [يعنى مجانست
واحدها] متحقق نباشد، صدق قانون نسبت به اختلاف مصاديق، متفاوت مىشود.
يكى از اصطلاحات دال بر تجانس مكانى لفظ همسان (Isotrope( است كه به معنى تشابه از جميع جهات است، مانند مكان اقليدوسى.
ضد آن، مفهوم ناهمسان در تمام جهات (Anisotrope( است مانند جسم بلورى كه شكست نور در آن، تحت
تأثير اختلاف غلظت آن، متفاوت است.
تجاهل المطلوب
فارسى/ نادان نمائى
فرانسه/Elenchus
انگليسى/Ignorance du Sujet
الينخوس (نادان نمائى) يك لفظ يونانى است. معنى اين لغت، مناقشه يا
دليل آوردن است. اما در اصطلاح منطقيان به معنى نادان نمائى به كار مىرود كه
عبارت است از اقامه يك دليل مغالطى در اثبات يا در ردّ چيزى غير از آنچه مورد بحث
است. اين مغالطه مربوط به خلط و اشتباه در كيفيت طرح سؤال در مقابل خصم يا كيفيت جواب
گوئى او در مورد سؤال مورد بحث است.
دليل جاهلانه يا قياس مبتنى بر جهل (Adignorantiam(
از طرف كسى اقامه مىشود كه راه رسيدن به مقصود را نداند.
تجديد
فارسى/ نوآورى
فرانسه/Innovation
انگليسى/Innovation
تجديد كردن به معنى تازه كردن يا از نو آوردن يا چيز كهنهاى را به
صورت نو درآوردن است. اين مفهوم يا در مورد اشياء مادى به كار مىرود، مانند تازه
كردن لباس و خانه، يا در مورد امور معنوى، مانند آوردن روشهاى جديد آموزش و طرق
انديشيدن.
نوآورى ممكن است در جوامع كشاورزى كه پايبند به سنتهاى خانوادگى
هستند، ناپسند باشد و در جوامع صنعتى كه روح اختراع و نوآورى در آنها مورد احترام
است، پسنديده و جايز است.
تجربه
فارسى/ آزمون
فرانسه/Experience ,Experimentation
انگليسى/Experience ,Experiment
لاتين/Experientia
اين لفظ در زبان فيلسوفان به دو معنى عام و خاص به كار مىرود.
الف- معنى عام:
1- تجربه به معنى آگاه شدن (اختبار) است كه فكر انسان را توسعه مىدهد
و غنى مىكند. مجرّب كسى است كه آزمايشهاى گوناگون فكر او را آزموده و استوار
كرده باشد.
متنبّى در اين مورد گفته است: كاش حوادث روزگار آنچه را كه توسط حلم
و تجربه به من داد و از من گرفت، به من پس مىداد.
2- تجربه تغييرات مفيدى است كه براى صفات و حالات راسخ در ذهن ما
(ملكات) حاصل مىشود. و نيز مهارتهائى است كه در نتيجه تمرين براى ما پيدا مىشود
و يا دانائىها و هوشيارىهايى است كه زندگى آنها را براى ما حاصل مىكند.