اسم الکتاب : تجريد شرح نمط هفتم از كتاب الاشارات و التنبيهات المؤلف : بهشتى، احمد الجزء : 1 صفحة : 286
توانا بودن بر فعل، امرى است كه در نهاد فاعل داناى صاحب مشيّت،
استقرار دارد؛ چه فعلى انجام بدهد و چه فعلى انجام ندهد.
در حقيقت، بايد گفت: مفهوم توانايى، مفهومى كلى است كه متعلّق آن نيز
امرى كلى است و اما توانايى ويژه، امرى جزئى است كه متعلّق آن نيز امرى شخصى و
جزئى است. اگر مفهوم توانايى را به عنوان يك امر كلى در نظر بگيريم، امرى است ثابت
و غير متغيّر. چنانكه متعلّق آن نيز ثابت و غير متغيّر است. در اين صورت، نه در
متعلّق توانايى، تغيّرى ايجاد مىشود و نه در وصف اضافهاى كه رابط آنها به
يكديگر است. برعكس اگر مفهوم توانايى را به عنوان امرى شخصى و جزئى لحاظ كنيم،
متعلّق آن نيز جزئى است و اگر متعلّق تغيير كند، اضافه هم تغيير مىكند و مىتوان
گفت: توانايى شخصى و جزئى هم تغيير كرده است؛ ولى آيا توانايى به معناى عام كه به
هر متعلّقى با اراده شخصى توانا، تعلّق گرفتنى است، دستخوش تغيير و تحوّل شده
است؟
دراينباره نمونهاى مىآوريم كه گوياى حقيقت باشد. اگر شخصى يك
شناگر قهرمان است و مىتواند ركورد مسابقه شنا را در برابر رقيبان بشكند، آيا اگر
آبى براى شنا نباشد، مىتوان گفت كه او شناگر نيست؟ آيا اگر آب باشد، ولى او
انگيزه شنا نداشته باشد، مىتوان او را از شمار شناگران خارج دانست؟
شخصى كه تمام شرايط امامت امّت را داشته و به نصب الهى اين مقام را
احراز كرده، اگر مردم از او كنارهگيرى كنند و ارباب جوروستم او را منزوى سازند،
از امامت ساقط مىشود؟ آيا امامى كه وجودش يك لطف و تصرّف و حضورش لطفى ديگر و
كوتاهى دستش از تصرّفات امامانه، از ناحيه ماست،
[1] امامت ندارد؟ مگر نه پيامبر بزرگ اسلام مىفرمود: «الحسن و الحسين
إمامان قاما أو قعدا»؟ [2]