اسم الکتاب : تجريد شرح نمط هفتم از كتاب الاشارات و التنبيهات المؤلف : بهشتى، احمد الجزء : 1 صفحة : 197
چرا كه علم انسان دايره وسيعترى دارد و تنها حصولى و ارتسامى نيست؛
بلكه حضورى و شهودى هم هست. شيخ الرئيس هم دايره علم انسان را گستردهتر از علم
حصولى مىشناسد. دستكم اين است كه نفس انسان به خود و ادراك و مدركهاى خود علم
حضورى دارد و اگر او قائل به سيروسلوك و كشفيّات عرفانى باشد؛ همانگونه كه شيخ اشراق
و صدر المتألّهين قائل شدهاند، ناگزير است باز هم دايره علم حضورى را توسعه بخشد؛
چنانكه او خود هنگامىكه حكمت عادى را ناقص ديده و رسوخ در حكمت متعاليه را
پيشنهاد كرده، تا انسان بتواند به كشف برخى از اسرار و حلّ پارهاى از معضلاتى كه
نمىتوان با حكمت عادّى قدم در آستان آنها نهاد، نايل شود، به اين حقيقت، اعتراف
كرده است. خواجه طوسى حكمت متعاليه را عبارت از جمع ميان حكمت بحثى مشّا و حكمت
ذوقى عرفا مىداند. با حكمت بحثى، مىتوان دانست و با حكمت ذوقى مىتوان ديد و صد
البته كه هركس هم بداند و هم ببيند، استادتر و ماهرتر است از كسىكه تنها بداند. [1]
اگر با حسن ظنّ به فيلسوف بزرگى چون شيخ الرئيس بنگريم، چنانكه دأب
صدر المتألّهين است، بايد بگوييم: آنچه را او در باب ارتسام و اتحاد، محال شمرده
و به عبارت ديگر، آنها را غير قابل جمع و غير قابل رفع، شناخته، همانا اتحاد ماهوى
عاقل و معقول است. اينجاست كه بايد بگوييم: ارتسام، معقول و اتحاد، غيرمعقول است.
در اين صورت، بايد اذعان كنيم كه اينها با هم جمع و با هم رفع نمىشوند.
اينكه جمع آنها نشايد، روشن است؛ ولى اينكه رفع آنها نشايد، به اين
دليل است كه به نظر وى علم غيرحضورى خارج از مقولههاى ارتسام و اتحاد نيست. اگر
ارتسام و اتحاد نيست، پس چيست؟ البته ممكن است كسى قائل به اضافه بشود [2] كه آن هم
[1] . ر. ك: الاشارات و التنبيهات، ج 3، نمط 10، فصل 9، ص 399-
400.
[2] . اشاره است به نظريّه فخر رازى ر. ك: شرح غرر الفرائد، چاپ
سنگى، ص 135.
اسم الکتاب : تجريد شرح نمط هفتم از كتاب الاشارات و التنبيهات المؤلف : بهشتى، احمد الجزء : 1 صفحة : 197