اسم الکتاب : تجريد شرح نمط هفتم از كتاب الاشارات و التنبيهات المؤلف : بهشتى، احمد الجزء : 1 صفحة : 156
النّظر إلى المعقول كان أكثر لمعرفته و أجدر أن يكون عقلا؛ [1]
چشم بر خارج اشيا و عقل بر باطن اشيا واقع مىشود.
چشم هر اندازه نگاه به شىء محسوس را طولانى كند، زيان مىبيند؛ تا
آنجاكه او را از حس خارج مىسازد، به گونهاى كه چيزى حس نمىكند؛ اما ديده عقلى
برخلاف آن است؛ يعنى هرچه نگاه به معقول را طولانىتر مىكند، او را بيشتر و بهتر
مىشناسد و به عقل بودن، سزاوارتر است.
به راستى اگر عاقل، معقول و معقول، عاقل نشود، بلكه بهطور كلّى مدرك
و مدرك، يكى نگردند، چگونه مىتوان پذيرفت كه مدركهاى عقلى و غيرعقلى، سبب كمال
قواى ادراكى و نفوس مجرّد شوند؟ مگر ممكن است كه عرض، سبب كمال جوهر شود؟
وجود جوهر نسبت به وجود عرض، وجودى برتر و وجود عرض، نسبت به آن،
وجودى فروتر است. هرگز معقول نيست كه جوهر به وسيله چيزى كمال يابد كه از او
پايينتر است. آرى، استكمال به اين است كه جوهر در جوهريّت خود كامل شود و اين هم
تنها از راه اتحاد پديد مىآيد.
ديدگاه عارفان
عارفان- كه در پى ديدن مىباشند و به دانستن قانع نيستند و پاى
استدلاليان را چوبين مىدانند- به اتحاد عاقل و معقول، بلكه مدرك و مدرك، بيشتر
بها داده و در آثار خود- چه به نثر و چه به نظم، چه به پارسى و چه به تازى- توجه
شايانى به آن كردهاند.