يعنى دين، همان راستى در وعده، سخن و پايبندى مىباشد.
سپس مىفرمايد:
وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ... [1].
«او همواره خانوادهاش را به نماز و زكات فرمان مىداد...».
ما ادّعاى تديّن مىكنيم ولى به فرزندانمان اهمّيت نمىدهيم و آنها را به برپايى نماز امر نمىكنيم؛ و صدالبتّه اين امر هيچ پيوندى با اسلام ندارد.
پس از آن درباره حضرت ادريس عليه السلام مىفرمايد:
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَّبِيّاً [2].
«و در اين كتاب، از ادريس (نيز) يادكن، او بسيار راستگو و پيامبر (بزرگى) بود.»
از صفات اين پيامبر عظيمالشأن راستگويى در حقّ و حقيقت بود و اين است معناى ايمان. در آيه ديگر به يكى از صفات مشترك پيامبران اشاره شده است:
إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً [3].
«آنها كسانى بودند كه وقتى آيات خداوند رحمان بر آنان خوانده مىشد به خاك مىافتادند، در حالى كه سجده مىكردند و گريان بودند.»
پس حقايق الهى در نزد ايشان به معناى خضوع، خشوع وفروتنى
[1] - سوره مريم، آيه 55.
[2] - سوره مريم، آيه 56.
[3] - سوره مريم، آيه 58.