اسم الکتاب : هدايتگران راه نور المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى الجزء : 1 صفحة : 677
اجازه نداد. على بن يقطين در همان سال عازم سفر حج شد و در مدينه
اجازه خواست كه به محضر مولايمان موسى بن جعفر عليهما السلام وارد شود، امّا
آنحضرت به او اجازه نداد. روز دوّم على آنحضرت را ديد و پرسيد: سرورم گناه من
چيست؟ امام پاسخ داد: راهت ندادم چون تو برادرت ابراهيم جمّال را به حضور نپذيرفتى
و خداوند سعى تو را نمىپذيرد مگر آنكه ابراهيم جمّال تو را ببخشايد. على گفت:
سرورم؟ در اين لحظه من كجا و ابراهيم جمّال؟! من در مدينه هستم و او در كوفه. امام
فرمود: چون شب فرا رسد، تنهايى و بدون آنكه كسى از اطرافيان و غلامانت آگاه شوند
به بقيع برو. شترى زين كرده در آنجاست بر آن سوار شو. على به بقيع رفت و بر آن شتر
نشست و ديرى نگذشت كه بر در سراى ابراهيم در كوفه رسيد، در زد و گفت: من على بن
يقطين هستم. ابراهيم جمّال از درون خانه گفت: على بن يقطين وزير بر در سراى من چه
مىكند؟
على پاسخ داد: اى مرد. كار من دشوار است و ابراهيم را سوگند داد كه
به او اجازه ورود دهد. چون به درون خانه رفت، گفت: اى ابراهيم! امام كاظم عليه
السلام از پذيرفتن من خوددارى مىورزد مگر آنكه تو مرا ببخشايى. ابراهيم گفت:
خداوند تو را ببخشايد. آنگاه على بن يقطين، ابراهيم را سوگند داد كه
بر گونهاش قدم بگذارد، ابراهيم خود دارى ورزيد بار ديگرى على او را سوگند داد و
ابراهيم پذيرفت. ابراهيم چند بار پا بر رخ على بن يقطين نهاد و پيوسته مىگفت:
خدايا شاهد باش. سپس على بن يقطين بازگشت و سوار بر شتر شد و همان شب به خانه امام
موسى بن جعفر عليهما السلام در مدينه آمد و از او اجازه ورود خواست امام به او
اجازه ورود داد و او را پذيرفت. [1]
6- از آنجا كه امام موسى بنجعفر رهبر مسلمانان و جانشين پيامبرى
مىباشد