اسم الکتاب : هدايتگران راه نور المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى الجزء : 1 صفحة : 381
زانوانش مىلرزد و دلش از ترس لبريز شده است. پس اگر تو حاجت وى را
در ازاى آبرويش روا دارى اين براى او بسى بزرگتر از كار خيرى است كه در حقّ او
انجام دادهاى.
2- مردى نزد آنحضرت آمد و از وى كمك خواست. امام عليه السلام پنجاه
هزار درهم و پانصد دينار به او بخشيد و به وى فرمود: حمّالى بياور تا اين پولها را
با خود ببرد. مرد حمّالى حاضر كرد پس امام رداء خود را به حمّال بخشيد و فرمود:
اين هم كرايه حمّال.
3- اعرابى به قصد عرض حاجت نزد امام حسن آمد. آنحضرت به اطرافيان
خود فرمود: آنچه در خزانه است بدو ببخشيد. چون به خزانه رفتند بيست هزار درهم در
آن يافتند و پيش از آنكه آن مرد نياز خود را مطرح كند، تمام آن مبلغ را به وى
بخشيدند.
اعرابى از چنين عملى شگفت زده شد و گفت:
سرورم! چرا اجازه ندادى تا نيازم را باز گويم و تو را بستايم؟! پس
امام در پاسخ وى دو بيت زير را خواند:
- ما مردمانى هستيم كه بخشش ما فراوان و تازه است و اميد و آرزو در
آن سيراب مىگردند.
- نفسهاى ما پيش از آنكه سائل، نياز خود را مطرح كند به وى مىبخشند
از ترس آنكه مباد آبروى خواهنده بريزد.
4- سالى آنحضرت به همراه برادرش امام حسين و عبداللَّه بن جعفر عازم
سفر حج شدند. در ميان راه از اسباب و اثاثيه خود غافل شدند و آنها را از دست
دادند. هر سه گرسنه و تشنه بودند تا آنكه پير زنى را در خيمهاى ديدند. پس از او
آب خواستند. پير زن گفت: اين گوسفند، شيرش را بدوشيد و از گوشت آن بخوريد. آنگاه
سر گوسفند را بريد و كبابى براى آنها فراهم ساخت. چون هر سه غذا خوردند به پير زن
گفتند: ما از قبيله قريشيم كه اكنون به سوى مكّه مىرويم
اسم الکتاب : هدايتگران راه نور المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى الجزء : 1 صفحة : 381