responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : هدايتگران راه نور المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى    الجزء : 1  صفحة : 109

خرما بر چرمى نهاده بودند. عمر مرا به خوردن دعوت كرد. من نيز دانه‌اى خرما خوردم.

عمر همچنان به خوردن ادامه داد تا خرماها تمام شد. سپس از كوزه‌اى كه كنارش بود آب نوشيد و بر پشت دراز كشيد و بر بالشش خوابيد و شروع به حمد و ستايش خداى كرد و پيوسته حمد او را تكرار نمود. سپس گفت: عبداللَّه از كجا مى‌آيى؟ گفتم: از مسجد. پرسيد: پسر عمويت را چگونه پشت سر گذاشتى؟ گمان كردم كه مقصود وى عبداللَّه بن جعفر است، گفتم: او را واگذاشتم تا با همسالانش بازى كند. عمر گفت: از او نپرسيدم بلكه از بزرگترين شما اهل بيت پرسش كردم. گفتم: او را ترك كردم در حالى كه با مشك به نخلهاى فلانى آب مى‌دهد و قرآن مى‌خواند. عمر گفت:

عبداللَّه! قربانى كردن شترى بر من باشد اگر از من چيزى پنهان كنى، آيا هنوز در دل على نسبت به خلافت چيزى باقى است؟ گفتم: آرى. گفت: آيا مى‌پندارد كه رسول خدا او را براى خلافت برگزيده است؟ گفتم: آرى و افزودم كه از پدرم نيز درباره ادعاى على پرسيدم او هم گفت: على راست مى‌گويد.

عمر گفت: مقام و جايگاه رسول خدا بسى بالاتر از آن بود كه سخنى بر زبان آورد كه هيچ چيز را ثابت نكند يا عذر و بهانه‌اى را از ميان نبرد. او در زمان حياتش گاه گاه مى‌خواست به جانشينى‌اش اشاره كند. در بيمارى‌اش نيز خواست به اسم او تصريح كند امّا من از روى دلسوزى و حفظ اسلام مانع شدم.

به خداى اين ساختمان (كعبه) سوگند كه اگر على به خلافت مى‌رسيد قريش هرگز به دور او جمع نمى‌شدند و اعراب از هر سو بر او هجوم مى‌آوردند.

رسول خدا نيز دريافت كه من از آنچه در ضمير او مى‌گذشت آگاهم پس از گفتن باز ايستاد و خداوند نيز جز از امضاى آنچه محتوم بود، خوددارى ورزيد. [1]


[1] - قضاء أمير المومنين، ص 320.

اسم الکتاب : هدايتگران راه نور المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى    الجزء : 1  صفحة : 109
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست