اسم الکتاب : هدايتگران راه نور المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى الجزء : 1 صفحة : 108
عدّهاى از اصحاب و از جمله عمر بن خطاب بر بالين پيامبر جمع شده
بودند.
پيامبر صلى الله عليه و آله به آنان فرمود: بياييد براى شما نامهاى
بنگارم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد.
پس عمر بن خطاب گفت: بيمارى بر پيامبر چيره شده، قرآن نزد ماست و
كتاب خدا براى ما كافى است. حاضران در اين باره مجادله و گفتگو كردند و پيامبر به
آنان دستور داد كه از محضرش بيرون روند. [1]
در يكى از روايات بخارى در اين باره آمده است كه يكى از حاضران گفت:
پيامبر را چه مىشود آيا هذيان مىگويد؟ پس از آنحضرت درباره فرمودهاش سؤال
كردند و با وى چون و چرا نمودند تا آن كه پيامبر فرمود: مرا واگذاريد. آنچه در آنم
بهتر از چيزى است كه شما مرا بدان مىخوانيد. آنگاه حاضران را به سه وصيّت، امر
فرمود: يكى آنكه مشركان را از جزيرة العرب بيرون برانند. دوّم آنكه سپاهيان را
اجازه خروج دهند چنان كه خود پيامبر چنين كرده بود. امّا راوى از گفتن وصيّت سوّم
خاموش ماند يا گفت: آن را فراموش كردم. [2]
روشن است كه مسلمانان چنان نبودهاند كه آخرين وصيّت پيامبرشان را از
ياد ببرند مگر آن كه آن وصيّت مربوط به اوضاع سياسى پس از پيامبر صلى الله عليه و
آله بوده و اقتضا مىكرده كه به دلخواه يا از روى ترس به دست فراموشى سپرده شود.
واقعيّت آن است كه خليفه دوّم، اتهام خود در حق پيامبر را كه گفته
بود، بيمارى بر وى چيره شده است چنين توجيه كرد و گفت: او هيچ خير و صلاحى در
جانشين گرداندن على توسّط پيامبر صلى الله عليه و آله نمىديده است. ابن ابى
الحديد در شرح نهج البلاغه مىنويسد:
احمد بن ابوطاهر نويسنده كتاب تاريخ بغداد، با اسناد از ابن عبّاس
نقل كرده است كه گفت: در نخستين روزهاى خلافت عمر نزد او رفتم. براى او ظرفى از