اسم الکتاب : اصول حكمت اسلامى و ديدگاه هاى فلسفه بشرى المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى الجزء : 1 صفحة : 221
نسبت به حيوانات است و به ديگر ديدگاههايى مىمانَد كه بر اساس آن
هستى، پيوسته رو به تكامل دارد، امّا ما مسلمانان اين باور را رد مىكنيم و تأكيد
مىورزيم كه هر چيزى جز خدا مرده است، زندگى، علم و مرگ او با خداست و ذات انسان،
حركت به سوى كمال نيست، بلكه در بسيارى اوقات عكس آن صحيح به نظر مىرسد و شواهد
بسيار زيادى در دست است حاكى از آن كه مسير پارهاى از مردم، كاملًا وارونه است و
به جاى تكامل، واپسگرايى را برگزيدهاند و به اسفل سافلين فرو در افتادهاند، بلكه
آفرينش انسان و هستى جسمانى او رو به سوى مرگ دارد و اگر مسأله بُعد ديگرى
نمىداشت كه حيات ديگرى را به آدمى مىبخشد مىگفتيم سرنوشت انسان، نابودى و عدم ابدى
است.
اگر ذات پديدهها در حركت بود و رو به سوى كمال داشت ديگر نيازى به
خداوند متعال نبود، زيرا صِرف حركت به سوى كمال يعنى رسيدن به بالاترين مراحل وجود
مىباشد كه همان ازل و قِدَم است، زيرا ازل فوق زمان است.
جوهره تفاوت ميان ديدگاه اسلامى و ديگر ديدگاهها آن است كه اسلام
معتقد است فطرت و وجدان آدمى بر نقص او دارند، كمال، حيات و علم او با خداوند
عزّوجلّ است و هر چيزى از ميان مىرود مگر خدا، هر پديدهاى فانى مىشود و خداى ذو
الجلال و الاكرام ماندگار است. امام حسين عليه السلام در دعاى عرفه مىفرمايد: «من
با توانگريم تهيدستم ديگر چگونه در تهيدستى تهيدست نباشم؟» خداوند عزّوجلّ در سوره
انفال مىفرمايد: