«نه، سوگند به پروردگارت كه ايمان نياوردند، مگر آن كه در نزاعى
كه ميان آنهاست تو را داور قرار دهند و از حكمى كه تو مىدهى هيچ ناخشنود نشوند و
سراسر تسليم آن گردند.»
تسليم در برابر پيامبر، يعنى در ميان نبودن هيچ گونه دل تنگى از
احكام ايشان به ويژه در زمينههاى قضايى كه گاهى عليه منافع انسان مىباشد و
هنگامى كه امّت به سطحى برسد كه براى از ميان بردن اختلافات به پيامبر رجوع كند و
هيچكس از حكم ايشان، دلتنگى به خود راه ندهد، امّت در ايمان، به درجات والايى
رسيده است.
تسليم در برابر پيامبر واجب است، زيرا همان تسليم در برابر خدا و حقّى
است كه خدا آن را بر او نازل فرموده است، به علاوه آنكه از سوى اين تسليم با سرشتى
كه خداوند در دل هر انسانى نشانده هماهنگ است. آيا نمىبينيد كه پيامبر به نيكى
فرمان مىدهد و از پليدى باز مىدارد و پاكيها را بر مردم روا و ناپاكيها را
برايشان ناروا مىشمرد و بارى را كه كمر آنها را شكسته از دوششان برمىگيرد، و قيد
و بندهايى را كه بر نفس خويش مىكشانند از آنها مىگشايد.
2- بنابراين تسليم در برابر خدا و حق كه در عقل،
استوار گشته و پيامبر بدان فرامىخواند همان امر مطلوب است، ليكن تسليم، صرف پيمان
و نيّت قلبى نيست، بل ايمان، احترام، يارى و پيروى از كتاب خداست و كسانى كه دراين
سطح تسليم پيامبر هستند همان رستگارانى به شمار مىآيند كه به والاترين اهداف
زندگيشان رسيدهاند.