1- سود يا درآمد عبارت است از هر فايدهاى كه انسان از راه تلاش و
كار مانند كشاورزى، تجارت و حرفه و فن بدست آورد، يا آنچه بدون تلاش بدست آيد
مانند ارث غير قابل پيشبينى وجائزه از حكمران. پس معيار درآمدهر چيزى است كه
انسان بدست آورد و قول خداوند يعنى غنيمت در مورد آن صدق كند:
«اى مؤمنان بدانيد هرچه غنيمت و فايده رسد خمس آن خاص خداست.»
2- پس معيار خمس دادن فقط منفعت كسب وكار نيست، بلكه اگر كسى زمين
مباحى را بدست آورد، و فايده و سود بزرگى براىاو حاصل گردد بايد خمس آن را
بپردازد، هر چند آن را براى خود، به عنوان كار و كاسبى قرار نداده باشد.
3- دريافت جايزه، هبه (هديه)، ارث پيشبينى نشده، وآنچه از طريق صلح
از دشمن مىگيرد، همه آنها مشمولخمس مىباشد.
4- بدست آوردن ارث پيشبينى شده مانند ارث از پدر، به دليل وجود حديث
خاص در اين مورد مشمول خمس نمىگردد و شايدبه اين علّت باشد كه جزء غنيمت محسوب
نمىگردد.
5- مهريه، و آنچه در خُلع پرداخت مىشود، بنابه احوط بلكه اقوى خمس
دارد، همچنين ديّه- پس از كسر مخارج و هزينههاىديگر آن-، خمس دارد، چون از
غنايم محسوب مىشود.
6- هر كسىكه خون، كُليه يا عضوى از بدن خود را مىفروشد، بنابر احوط
بايد خمس مبالغ دريافتى را بپردازد.
7- كسىكه مخارج زندگى او از خُمس باشد و درآمد او از خمس بيش از
مخارج وى شود بايد خُمس مازاد را بپردازد.
8- رشد عين اموال، موجب خمس مىشود، چه اين رُشد پيوسته باشد مانند
رشد درختان وفربه شدن چارپايان و چه رشد غيرپيوسته مانند زاد و ولد حيوانات و
بارورى درختان.
9- امّا در رشد قيمت اجناس تفصيل وجود دارد، اگر افزايش نرخ اجناس
بدليل تورّم باشد، سود بشمار نمىآيد، ولى گاهى درقيمت، رشد حقيقى حاصل مىشود به
گونهاى كه اگر مالك اقدام به فروش كالا كند، در عرف صدق مىكند كه او سود برده
است، دراين صورت خمس دارد. البتّه گاهى كالا نزد مالك مىماند وبه فروش نمىرسد،
كه در اينصورت خُمس ندارد،