اين امر ريشه در اين معنا دارد كه در ابتدا به لحاظ اينكه شناخت
انسان از خدا اندك است، او را با ضمير غايب ياد مىكند و بعد از اينكه شناخت حاصل
شد و از غفلت بيرون آمد، سمت و سوى خطاب را از غيبت به حضور برمىگرداند و از
كلمات «ايّاك» و «اهْدنا» سود مىبرد.
در بحث حاضر هم كه تفسير سورهى مباركهى «يس» است، با جلوههاى
ديگرى از بلاغت قرآن سروكار داريم.
به اين سه آيه-/ كه آيهى نخستِ آن در درس قبل بررسى شد-/ توجّه
كنيد:
هر جمله از اين سه جمله داراى طرح بيان و شيوهى خاصّ خود است:
در جملهى اوّل مىفرمايد: «انَّكَ لَمِنَ
الْمُرسَلين»؛ «تو از پيامبران هستى.»
در جملهى دوم مىخوانيم: «على صراطٍ مستقيمٍ»
نفرموده: انّك عَلى صراطٍ مستقيم و يا: وَ عَلى صراطٍ مستقيمٍ بلكه به عنوان يك
جملهى مستقل بيان شده است.
در جملهى سوم مىخوانيم: «تنْزيلَ العزيزِ الرّحيمِ»
اين جمله هم طرح خاص خود را دارد. اگر كلمهى اوّل به جاى اعراب نصب، مرفوع بود،
ماجرا متفاوت مىشد. در اين حال نقش كلمه، «خبر براى مبتداى محذوف» بود. و اگر
كلمه به صورتِ «تنزيلِ» بود، عطف به «والقرآنِ الحكيم» بود و مفهوم خاص خود را
مىيافت. مىبينيم كه اين انعطافات بيانى قرآن-/ كه به مدد ادبيّات عرب امكان
يافته است-/ باعث مىشود كه متوجه شويم مطالب زيادى در اين جملات الهى نهفته است و
اگر خوانندهى قرآن در اين جهات،