توجه مىرسد كه عقل پذيراى پند و يادآورى داشته باشد، و آن كس كه
چنين نباشد پند نمىپذيرد. و اين پند گرفتن به «لبّ» است، پس لبّ چيست؟
آيا عقل است به اين اعتبار كه جوهر آدمى و لبّ خلاصه او است، يا اين
كه اولوا الالباب (- صاحبان لبّ) كسانى هستند كه به پوستها و ظواهر كارى ندارند
بلكه به حقايقى توجه دارند كه ظواهر سبب اكتشاف آنها مىشود؟
[8] چه كس جز خود انسان مىتواند انحراف نفس (زيغ قلب) را كشف كند؟
و با وجود آن كه گاه ديگران به شخص براى آگاه شدن از زيغ و انحراف خود كمك
مىكنند، آنان نمىتوانند اين زيغ را اصلاح كنند مگر اين كه خود شخص بخواهد.
فهم ذاتى نه تنها قلب را پس از گرفتار شدن آن به كجى و زيغ اصلاح
مىكند، بلكه از گرفتار شدن در آينده آن به اين زيغ جلوگيرى به عمل مىآورد. از
همين رو راسخان در علم به خدا براى آن متوسل مىشوند كه قلبهاشان دچار انحراف
نشود، و با اين دعا خداوند در قلبهاى ايشان يك ايمنى از زيغ و فهم ذاتى مىآفريند
كه هر وقت كجى به قلبهاشان راه يابد به اصلاح آن بپردازد؛ پيوسته مىگويند
«رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ
هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ-
پروردگارا، پس از آنكه به ما راه نمودى، دلهاى ما را منحرف مساز، و از جانب خود بر
ما رحمت ارزانى دار كه تو/ 516 بسيار بخشندهاى.» رحمت فرود آمده از جانب خدا
گوناگون است، ولى مهمترين آنها شناخت و معرفت است كه خداوند به بشر، يا از طريق
وحى قرآنى يا از طريق الهام، ارزانى مىدارد.
و دعا كردن و خواستن از خدا توجه مؤمنان راسخ در علم را به معرفت رشد
مىدهد، و به همين سبب آنان اين دعا را تكرار مىكنند و از خدا خواستار رحمت
(معرفت) مىشوند.
و روح علمى اساسا نيازمند به پرورش و رشد است، و مؤمنان با اين دعا
به رشد دادن و تقويت كردن اين روح مىپردازند.