اندرزها و آموزشهاى تازه به آن راه ندارد. هرگز چنين نيست، خدا بعضى
از دلها را دربسته و سربسته و بعضى را باز و گشاده نيافريده است، بلكه اين
مردمانند كه با كفر يا ايمان خود در برابر راهنماييهاى تازه بستگى و بازى قلب پيدا
مىكنند.
«بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ-
بلكه خداوند آنان را به سبب كفرشان از رحمت خويش دور كرد.» پس آنچه سبب بستگى
دلهاشان شده كفر آنان بوده است.
«فَقَلِيلًا ما يُؤْمِنُونَ-
و نادر است كه ايمان بياورند.»/ 202 چه ايمان نسبت به ايشان به صورت كارى دشوار
درآمده، و نژادپرستانى كه كفر را بر ايمان برگزيدهاند، كمتر به ايمان گردن
مىنهند.
[89] سپس مثل ديگرى از واقعيت نژادى و قومى ايشان مىآورد؛ با وجود
اين كه چشم به راه رسالت تازهاى بودند، چون اين رسالت بر محمد (ص) پيامبر خدا
قرار گرفت كه از بنى اسراييل نبود، از ايمان آوردن به او شانه تهى كردند.
«وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ
مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ
كَفَرُوا- و چون كتابى از جانب خدا بر ايشان آمد كه بر آنچه در نزد ايشان بود
گواهى مىداد. و پيش از آن (با رسيدن اين كتاب) طلب پيروزى بر كافران مىكردند،» و
انتظار آمدن آن را مىكشيدند تا با تكيه بر آن به محاربه با كفّار جزيرة العرب
بپردازند.
«فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا-
پس آنچه از آن آگاه بودند بر ايشان آمد،» و مىدانستند كه از خدا است و رسالت
تازهاى است كه جهان و از جمله محيط عقب مانده آن از مردم جاهليت به آن نيازمند
است.
«كَفَرُوا بِهِ- به آن كافر
شدند،» و آيا براى كسى كه به چنين رسالتى كافر شود كه همه مردم به آن نياز دارند،
و به آن معترف باشد كه خود نيازمند آن است، مىتوان چشمداشتى جز دور شدن از
خوشبختى و رستگارى داشت؟