بنا بر آنچه گذشت، كتاب در نزد اينان تنها رؤياها و آرزوها و چه بسا
پندارها و تقليدها است. بنا بر تعبير دقيق قرآن، آرزوهاى محضى است كه ناتوانان با
آنها تسلّى خاطر مىيابند و با حروف آن تيرهبختان و ناكامان زمزمه مىكنند، به
جاى آنكه عاملى باشد كه كارمايههاى ايشان را به جوشش بيندازد، و محركى كه
خردهاشان را برانگيزد، و نظامى كه براى زندگى و دلبستگيهاشان تعيين جهت كند.
نگاه كنيد كه قرآن از اين طبقه زير پا مانده و له شده چگونه ياد كرده
است
«وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ
الْكِتابَ إِلَّا أَمانِيَ- و گروهى از ايشان بيسوادانند كه
كتاب را جز آرزوهايى نمىدانند.» يعنى كتاب در نظر ايشان تنها به صورت آرزوهايى
درآمده است كه هوس دست يافتن به آنها را دارند بىآنكه به هيچ حركت و عمل واقعى
براى تحقق بخشيدن به هدفهاى كتاب بپردازند.
«وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ-
و همه در پندارند.» و اينان هيچ عقل و خرد خود را براى آن به كار نمىاندازند كه
فكر كنند و به نوآورى بپردازند، بلكه كتاب تنها انگيزنده خيال ايشان است و با آن
تصورات و رؤياهايى براى خود فراهم مىآورند. و محتمل است كه معنى ظن و پندار همين
باشد.
/ 181 [79] اين بيسوادان بدون شك مقصرند. ولى گناه بزرگ ايشان بر
گردن كسانى است كه آنان را گمراه كرده و معانى كتاب را چنان تغيير دادهاند كه
وسيلهاى براى تحذير بوده باشد، در صورتى كه پيش از آن عاملى براى انفجار نيرو
بوده است. و پس از آنكه انگيزنده خرد و برنامه و روشى براى تفكر بود، آن را به