خدايت بخواه كه براى ما آنچه را زمين از سبزى و خيار و گندم و عدس و
پياز مىروياند بيرون آورد. (موسى) گفت: آيا بر آنيد كه چيز پستتر را جانشين چيز
بهتر كنيد. به شهر فرود آييد كه در آنجا هر چه خواستيد براى شما هست.» پس به شهر
درآمدند و در جانهاى ايشان صفات ترس و بىاعتمادى و فرديگرى شايع شد، و روح
سپاهيگرى را كه در صحرا پيدا كرده بودند از دست دادند و در نتيجه
«وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ-
براى آنان خوارى و ذلت لازم آمد.» و با بندگى سياسى بندگى اقتصادى نصيب ايشان شد،
چه گردنكشان مردمان را جز براى آن مورد بردگى قرار نمىدهند كه از نيروهاى ايشان
بهرهكشى كنند، و از خيرات ايشان برخوردار شوند. پس گرفتار مسكنت نيز شدند
«وَ الْمَسْكَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ
اللَّهِ- و درويشى؛ و گرفتار خشم خدا شدند.» و حتى نزديك به آن رسيد كه روزى
روزانه خود را در اختيار نداشته باشند؟ براى چه؟ براى آنكه به برنامه و روش خدا در
زندگى كافر شدند و گرد آمدن در پيرامون رسالتشان را ترك كردند، و به جاى پيوستن به
آن به پيوستن به ماديّات نفرتانگيز پرداختند، و اهتمام به دستورات دينى را درباره
كار نيكو كردن و در آن به يارى ديگران برخاستن، و جهاد كردن در راه دين را كنار
گذاشتند.
و چون سستى و حالت تسليم ايشان افزايش يافت، سختگيرى خود را متوجه
داخل اجتماع خويش ساختند و به تصفيه عناصر نيكوكار خود پرداختند و انبيا را بدان
جهت كه خواستار بازگشت ايشان به رسالت بودند مىكشتند.
/ 159 اگر از آغاز، در روان كردن اوامر خدا عصيان نمىورزيدند، هرگز
به كشتن پيامبران و كافر شدن به آيات خدا نمىپرداختند. چه عصيان ناگزير به كفر
پايان مىپذيرد، و دشمنيهاى ساده آنان با يكديگر چندان بزرگ شد كه به اعتدا و
تجاوز به مصلحان بزرگ اجتماع كه همان پيامبران عليهم السلام بودند انجاميد. خداوند
متعال مىگويد