و در احاديث فراوان از نگاهبانان و فرشتگان شب و روز و فرشته مرگ/
133 و فرستادگانى كه براى يارى رساندن به مؤمنان گسيل و سبب آرامش خاطر آنان
مىشوند، سخن رفته است. و اين همه دلالت بر آن دارد كه بر طبيعت فرشتگانى
گماشتهاند. و بدين گونه خدا طبيعت را مسخر بشر كرده و اين پس از آن بود كه خدا
آدمى را با علم مجهز كرد و به سبب آن فرشتگان را به سجده كردن بر او بر انگيخت.
[34] «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا
لِآدَمَ- و در آن هنگام كه به فرشتگان گفتيم كه به آدم سجده كنيد.» سجود در
اين جا رمز خضوع و فرمانبردارى است، به همانگونه كه ملائكه موكّل به قواى طبيعى
در زندگى بودند. و خدا به طبيعت فرمان داد تا مسخّر انسان باشد كه همه آن، جز
اندكى، پاسخ مثبت داد. درباره اين اندك خداوند سبحانه و تعالى چنين مىگويد
«فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى وَ
اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ- پس همگان سجده كردند جز
ابليس كه خوددارى كرد و گردنفرازى نمود و از كافران بود.» ابليس كيست؟ و چرا سجده
نكرد و استكبار ورزيد؟ در آيات بعدى پاسخ اين پرسش خواهد آمد، ولى ما در اين جا از
پيش مىگوييم كه: بر هر طرفى از نيروهاى طبيعت فرشتهاى موكل است، و فرشتگان همه
به آدم سجده كردند، و به ميانجيگرى ايشان همه نيروهاى طبيعت مسخر انسان شد (به
علم)، ولى در آنجا فرشتهاى موكل به يك نيروى طبيعى بود كه به انسان سجده نكرد و
بر انسان است كه او را به زانو درآورد و سجده او را براى خود تضمين كند؛ آيا او
كدام فرشته است و چه قسمتى از طبيعت را مجسم مىسازد؟
او ابليس موكّل به طبيعت خود آدمى و نفس امّاره (فرمان دهنده) به سوء
(بدى) او است.
پس اگر انسان، طبيعت خود را كه ابليس بر آن گمارده است تحت فرمان
درآورد، در آن هنگام توانسته است همه زندگى را مسخر خود سازد.