اسم الکتاب : دانشنامه امام باقر علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان الجزء : 1 صفحة : 286
راضی به رضای او
چهار پنج نفر جمع شدیم و به راه افتادیم. در طول راه به یکی از همراهان
گفتم «بهتر است چیزی برایش بخریم و ببریم، دست خالی رفتن خوب نیست» . او
نیز به بقیهی دوستان گفت و توافق کردیم مقداری میوه از بازار بخریم. تا
خانهی آن استاد بزرگ راه زیادی نمانده بود. هنگامی که به در خانهاش
رسیدیم خدمتکار داشت از خانه بیرون میآمد. گفتم: آقا تشریف دارند؟ - بله. - برو بگو عدهای از دوستان برای عیادت فرزندتان آمدهاند. خدمتکار
به داخل برگشت و پس از چند لحظه ما را به حضور امام باقر علیهالسلام
راهنمایی کرد. با دیدن امام سلام کردیم و او نیز با خوش رویی پاسخ گفت.
وقتی حال بیمارش را پرسیدیم غم و اندوه بیشتری بر چهرهاش نشست. آرام و
قرار نداشت و بسیار بیتاب بود. حق هم داشت، ما که پدر بودیم میفهمیدیم او
در حالی است، مریضی فرزند برای پدر خیلی سخت است، مخصوصاً مرضی که علاج
ناپذیر باشد. پدر و مادر حاضرند بیشترین سختیها را تحمل کنند، ولی حتی
خاری به پای فرزندشان فرو نرود. با دیدن چنین وضعی فقط چند دقیقه نشستیم و
صلاح ندانستیم بیشتر از آن مزاحم امام شویم. با اشارهی من دوستان هم
برخاستند و پس از آرزوی سلامتی و بهبودی برای فرزند امام خداحافظی کردیم و
بیرون آمدیم. در راه یکی از دوستان گفت «دیدید امام چقدر ناراحت بود؟» . آن
یکی گفت «آری، اگر این کودک طوری شود او چه میکند!» . سر کوچه از همدیگر
خداحافظی کردیم و هر کس راه خانهاش را در پیش گرفت. آن شب تا دیر وقت
بیدار بودم و در رختخواب از این پهلو به آن پهلو میغلتیدم، به فکر آن کودک
مریض بودم تا سرانجام خوابم برد. روز بعد از کوچه میگذشتم که صدای زاری و
شیون عدهای از زنان توجهم را جلب کرد. صدا از خانهی امام بود. سراسیمه
خود را به آن جا رساندم. در خانه باز بود و وارد شدم. خدمتکار امام را که
دیدم پرسیدم: خدا بد ندهد، چه شده؟ چشم هایش پر از اشک شد و گفت: مریض فوت
کرد. - انا لله و انا الیه راجعون، امام کجاست. - در اتاقش نشسته
است و مهمان دارد شما هم اگر میخواهید تسلیت بگویید میتوانید بروید و
امام را ببینید. با دیدن امام دست در گردنش انداختم و تسلیت گفتم و از خدا
برایش صبر طلبیدم، اما وقتی دیدم چهرهاش برخلاف دیروز آرام است و اثری از
پریشانی دیروز در او دیده نمیشود بسیار تعجب کردم، گفتم:ای امام بزرگوار،
دیروز که فرزندتان مریض بود خیلی بی تاب و نگران بودید، امام اکنون که در
گذشته و به رحمت خدا رفته، انتظار داشتیم حالتان از دیروز هم بدتر باشد،
ولی شما را با رویی گشاده میبینیم، حکمتش چیست. - ما نیز مثل هر پدری
دوست داریم عزیزانمان سالم و بدون درد باشند، اما زمانی که امر خداوند سر
رسید و تقدیر خدا قطعی شد خواست خدا را میپذیریم و در برابر اراده و مشیت
الهی تسلیم و راضی هستیم. در راه با خود میاندیشیدیم انسان چقدر باید دریا
دل باشد تا در اوج عواطف انسانی روحیهای مطیع در برابر حکم خداوند داشته
باشد، اگر چنین مسألهای برای من اتفاق افتاده بود تا چند روز حال خود را
درک نمیکردم، اما او قلبی داشت که با وجود اندوه فراوان همچون دریایی آرام
و پر ابهت بود، در دلم به این مکتب انسان ساز و پیشوای آن آفرین گفتم. [1]
.
[~hr~]پی نوشت ها: (1) کافی، ج 3، ص 226. منبع: حیات پاکان(داستانهایی از زندگی امام محمد باقر)؛ مهدی محدثی؛ بوستان کتاب چاپ دوم 1385.
اسم الکتاب : دانشنامه امام باقر علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان الجزء : 1 صفحة : 286