با توجّه باينمقدّمه در جواب استدلال مذكور مىگوئيم:
نسبت از امور اعتبارى و لحاظى است كه قوامش به لحاظ لا حظ
مىباشد و هر وقت او از لحاظ امساك نمود لحاظ قطع مىگردد، لذا در همان بار
اوّل كه وجود را نسبت به ماهيّت داديم ممكن است از لحاظات بعدى صرفنظر
كرده و سلسله تسلسل را قطع كنيم.
استدلال ديگر براى اصالت ماهيت
اگر وجود در اعيان بطور اصالت محقّق باشد بايد قيام و ثبوتش وابسته
بماهيّت باشد، بنابراين مىگوئيم:
اين قيام يا بماهيّت موجوده است و يا بماهيّت معدومه و يا بصرف
ماهيّت مجرّد از وجود و عدم.
در صورت اوّل لازم مىآيد كه وجود ماهيّت قبل از وجودش باشد و در
فرض دوّم اجتماع نقيضين پيش مىآيد و فرض سوّم مستلزم ارتفاع نقيضين است.
جواب مؤلف از استدلال مذكور
مؤلّف گويد:
مىتوان در جواب اين استدلال بگوئيم:
وجود در اعيان تحقّق دارد ولى قيامش به نفس خود است نه بماهيّت تا
فروض سهگانه طرح شده و سپس هر يك بواسطه تالى فاسدى كه دارد ابطال
گردد.
از اين گذشته تحقّق وجود در ماهيّت بنحو حلول يا قيام نيست بلكه بطور
اشراق و اضافه مىباشد و پرواضح است اين نحو از تحقّق لازمهاش اين نيست كه
وابسته به غير باشد.