پس « مرادفة » خبر براى « كلّ واحد» است كه آن نيز مفرد مىباشد.
و امّا تأنيث در « مرادفة » باعتبار آنست كه اينكلمه مصدر بوده و در
مصدر هر دو وجه جايز است و محتمل است بگوئيم كلمه « مرادفة » مصدر است
يعنى مفعول مطلق مىباشد و تاء آن تائى است كه بمفعول مطلق ملحق مىگردد
نه آنكه تاء تأنيث باشد و تقدير چنين است:
النّفى و الثّبوت يصاحبهما المرادفة مع العدم و الوجود.
و حاصل كلام آنكه:
همانطورى كه واسطه بين منفى و ثابت معقول و متصوّر نيست عينا بين
معدوم و موجود نيز نمىتوان واسطهاى قائل شد زيرا منفى و ثابت با معدوم و
موجود مترادف مىباشند.
شرح فارسى:
توضيح
فوائد ادبى
قوله: امّا من قبيل التّعداد: عادت اهل لسان عرب اينستكه در مقام شمارش
كلمات و معدودات را بدون واو مىآورند باستثناء هشتمين كه خصوص آنرا با
واو ذكر مىكنند و اين همان واوى است كه صاحب مغنى از آن بواو ثمانيه اسم
مىبرد.
قوله: افراده على تقدير العطف: در مصراع اوّل نفى و ثبوت كه مبتداء بودند
على القاعده خبرشان بايد تثنيه ذكر شود ولى مفرد آمده براى رفع اين اشكال
فرموده افراد آن باعتبار اينستكه ايندو از قبيل متعاطفين مىباشند كه در اينصورت
خبر را مىشود مفرد آورد باعتبار اينكه تقدير كلّ واحد منهما مرادفة است و امّا
وجه تأنيث خبر با اينكه مبتدائش مذكّر است اينستكه مصادر در باب خبر جائز
الوجهين مىباشند و ممكن است وجهش را بنحو ديگر بگوئيم و آن اينستكه تاء
طبق فرموده نجم الائمّه براى چهارده معنا مىآيد يكى از آنها اينستكه بآحاد