و لا عرض: وقف المنصوب بالسّكون لغة.
و سلب العرضيّة لاجل ان لا موضوع له كيف و الموضوع متقوّم بالوجود
نعم مفهومه عرض اى عرضىّ بمعنى الخارج المحمول لا المحمول بالضّميمة.
عند اعتبار ذاته، اى ذات الوجود، بل بالعرض، اى بتبعيّة المهيّات
الجوهريّة و العرضيّة فيكون الوجود الخاصّ جوهرا بعين جوهريّتها
لا بجوهريّة اخرى و عرضا بعين عرضيّتها لا بعرضيّة اخرى بل يلحق
الوجودات الخاصّة احكام آخر للماهيّات لكن بالعرض.
ترجمه:
فصل در بيان احكام سلبى وجود
از جمله اين احكام آنستكه:
وجود جوهر نيست زيرا جوهر ماهيّتى است كه وقتى در خارج يافت شود
در ضمن موضوع تحقّق نمىيابد و حال آنكه وجود ماهيّت نمىباشد.
و نيز وجود را نمىتوان عرض دانست (قابل توجّه آنكه كلمه « عرض » در
متن با اينكه منصوب است در حال وقفى با سكون خوانده مىشود و اين خود لغتى
است رائج بين اهل لسان).
و بهر تقدير سلب عرضيّت از وجود بخاطر آنستكه براى وجود موضوعى
لازم نيست در حاليكه عرض بدون موضوع تحقّق نمىيابد و چگونه براى وجود
موضوع فرض كنيم و حال آنكه موضوع خود تقوّمش بوجود است.
بلى، مفهوم وجود عرض است و مقصود از عرض، عرضى بمعناى خارج
محمول است نه محمول بالضّميمه.
و بهر حال وقتى ذات وجود را اعتبار و ملاحظه مىكنيم مىبينيم كه
حقيقتا و ذاتا نه جوهر بوده و نه عرض بلكه به تبعيّت ماهيّات جوهريّه و عرضيّه آنرا
جوهر و عرض محسوب مىكنند لذا وجود خاصّ را بعين جوهريّت ماهيّت جوهر