باشد علم نفس بذاتش را بايد منكر بشويم زيرا اضافه مستلزم مضاف و
مضاف اليه است و ايندو بايد با هم متغاير باشند.
البتّه ايندو جواب را نمىتوان سند ردّ ايشان قرار داد زيرا از هر دو مىتوان
جواب داد امّا از اوّل ممكن است ايشان بگويند معدوم به لحاظ اينكه در عالم
تقرّر و نفس الامر موجود است مىتواند طرف اضافه واقع شود و در تحقّق اضافه
ادنى مصحّح و مجوّزى كافيست.
و امّا از جواب دوّم: مىگوئيم مغايرت اعتبارى در تحقّق طرفين كفايت
مىكند پس نفس باعتبار فاعليّت، عالم و مضاف است و بلحاظ مفعوليّت معلوم و
مضاف اليه مىباشد و چنانچه گفتيم مجرّد اعتبار و لحاظ در تحقّق اضافه
كافيست.
جواب دوّم
جوابيست كه مرحوم لاهيجى در شوارق آورده و ملخّص آن اينست:
موجودات دو دستهاند:
اوّل آنهائيكه وجود متأصّل و هويّت ذاتيّه و عينيّه دارند مانند موجودات
خارجى.
دوّم آنهائيكه وجودشان متأصّل نيست يعنى هويّت عينيّه ندارند بلكه
وجودشان بهمان صور است.
حرارت و برودت يا استقامت و اعوجاج و امثال اين عوارض لازمه وجود
خارجى اشياء و ماهيّات است يعنى هويّت حرارت مؤثّر است نه صورت آن يا
هويّت استقامت و اعوجاج با هم تضادّ دارند نه صورت آنها پس از تصوّر آنها و
وجودشان در ذهن اشكالى لازم نمىآيد.
و اين جوابيست متين و صحيح فلذا لوازميكه در ماهيّات است به سه
دسته تقسيم كردهاند:
1- لوازم وجود خارجى مانند مثالهاى فوق.