در خارج، يا الفاظى مرادف با آن همچون وجود عينى و وجود اصيل و زمانى به
ذهنى مقيّد مىگردد و به وجود ذهنى يا در ذهن يا (مشابه) آن نظير وجود ظلّى و
غير اصيل تعبير مىكنند.
مقصود از وجود خارجى آنست كه ماهيّت موصوف بآن آثار مطلوبه در
خارج بر آن مترتّب شود مانند ماهيّت نار در خارج كه احراق بر آن بار مىشود يا
حلوا در خارج كه شيرينى دارد و امثال اينها.
و منظور از وجود ذهنى آنستكه ماهيّت متّصف بآن با اينكه موجود هست
اين آثار را ندارد زيرا بديهى است تصوّر نار و حلوا در ذهن آثار مزبور را ندارند.
و از اين مقدّمه كوتاه نتيجه اين مىشود كه وجود بر دو قسم است:
خارجى و ذهنى:
قسم اوّل مورد خلاف و شبهه نيست كه تحقّق دارد و طبق گفته شارح
مواقف و ديگران قسم دوّم محلّ خلاف است.
مشهور بين حكماء و محقّقين از متكلّمين آنست كه اينقسم نيز محقّق
مىباشد و براى اثبات آن ادلّهاى اقامه شده كه مرحوم مصنّف بچندى از آن در
اينجا اشاره مىفرمايد:
قوله: غير الكون فى الاعيان: مقصود از « اعيان » خارج مىباشد.
قوله: الآثار المطلوبة منه: ضمير در « منه » به وجود عود مىكند.
قوله: و هذا اشارة الى ما هو التّحقيق الخ: محقّقين از فلاسفه مىگويند وقتى
اشياء را تصوّر مىكنيم ماهيّات آنها در ذهن وجود پيدا مىكند نه شبح يا صورتشان
كوچكترين فرقى و آنچه فارق بين ايندو است وجود و آثار آن مىباشد چه آنكه بر
وجود در عالم ماهوى آثار عالم خارج بار شده و بر وجود در ذهن اين آثار مترتّب
نمىگردد.
قوله: قيام الاشياء بها قيام صدورى الخ: زيرا ذهن بمنزله فاعل است نسبت
بصور موجوده ذهنى و قيام صور بفاعل قيام معلول به علّت است و اين سنخ قيام را