و امّا واجب آخر فيتسلسل لانّ الكلام فيه كالكلام فى الاوّل حيث انّ
عينيّة الوجود للذّات من خواصّ الواجب.
ترجمه:
محذور عارض بودن وجود حقتعالى بر ماهيّتش جلّ و على
بنابر اينكه وجود حقتعالى بر ماهيّتش عارض باشد وجودش يا معلول
معروض يعنى ماهيّت بوده و يا معلول غير معروضش مىباشد.
در صورت اوّل مىگوئيم: علّت بواسطه وجود بر معلول مقدّم است و اين
وجودى كه ملاك و مناط تقدّم است يا عين همان وجودى است كه معلول
معروض و ماهيّت فرض گرديد كه در اينصورت لازم مىآيد سابق يعنى وجود
معروض بالاحق كه وجود عارض باشد متّحد شده در نتيجه لازم مىآيد شيئ بر
خودش مقدّم باشد و يا وجودى كه مناط تقدّم بوده غير آن وجودى است كه معلول
مىباشد.
و در اين هنگام كلام را بآن نقل مىدهيم و فرض اينستكه وجود عارض
و درنتيجه معلول معروض مىباشد و بهمين ترتيب كلام ادامه پيدا كرده و بانتهاء
نمىرسد و بهمين معنا اشاره كرده و گفتيم:
يا سلسله كون و وجود به حدّى منتهى نشده و در نتيجه تسلسل لازم
مىآيد.
و امّا اگر وجود را معلول غير معروض قرار دهيم لازم مىآيد كه ممكن
باشد زيرا معلوليّت براى غر با واجب بودن تنافى دارد و اينكه آنرا در متن متعرّض
نشديم جهتش آنستكه بطلانش ظاهر و آشكار بوده بطورى كه نيازى به ذكر
نيست.
البتّه براى شما امكان آن هست كه اين فقره را نيز در نظم درج نمائى
چه آنكه آن غيرى كه وجود عارض بر ماهيّت معلول آن است يا ممكن بوده كه در
اينصورت دور لازم مىآيد و مفسده دور همان تقدّم الشّيئ على نفسه است.