وجود منوّر و نورانى ديديم و بمقتضاى اينكه شيئ واحد از امور و حقائق متباينه
قابل انتزاع نمىباشد مىتوان گفت وجود چون واحد است لهذا مناشى انتزاع آن
هم كه موجودات باشند در حقيقت واحد بوده و هر كدا مرتبهاى از مراتب وجود
هستند بنحوى كه وجود بطور تشكيك بر آنها حمل مىشود.
قوله: هذه المسئلة ايضا: كلمه « ايضا » اشاره است باينكه اينمسئله نيز
مانند مسئله اصالت وجود و ساير مسائل ديگر از مباحث و مسائل مهمّ اين فنّ
مىباشد.
قوله: و منها يستنبط: ضمير در « منها » به هذه المسئله راجعست.
قوله: مذهب الفهلوتين: عقيده ايشان در وجود آنستكه وجود را
ذو التّشكيك و صاحب مراتب مىدانند چنانچه شرح مسلك ايشان انشاء اللّه در
ابحاث آتيه خواهد آمد.
قوله: فانّه اذا كان مفهوم الوجود: ضمير در « فانّه » بمعناى « شأن » بوده و
اينجمله در مقام بيان آنستكه چطور اينمسئله از امّهات است.
قوله: بما هى متباينه: ضمير « هى » به حقايق راجع است.
قوله: مراتب حقيقة مقولة: كلمه « مراتب » مضاف و « حقيقة » مضاف اليه
آن بوده و كلمه « مقولة » صفت است براى « حقيقة » .
شرح عربى: و الدّلى عليه من وجوه:
الاوّل
ما اشير اليه بقولنا:
يعطى اشتراكه، اى اشتراك الوجود معنىّ، صلوح المقسم، بان يقسم
الوجود الى وجود الواجب و وجود الممكن و وجود الممكن الى وجود
الجوهر و وجود العرض و هكذا و المقسم لا بدّ و ان يكون مشتركا بين
الاقسام.