الف: آنكه صحيح الآخر بوده يعنى آخرش حرف علّه نباشد مانند: ضرب،
يضرب كه امرش اضرب است، در اينصورت مبنى برسكون مىباشد.
ب: آنكه آخرش حرف علّه باشد مانند: رمى، يرمى كه امرش ارم بحذف ياء
از آخرش مىباشد و بناء آن برهمين حذف است.
و دوّمى كه فعل ماضى است به دو شرط مبنى برفتح مىباشد:
اوّل: بآن واو جمع متّصل نباشد مانند: ضربوا چه آنكه در اينصورت مبنى
برضمّ است زيرا بمناسبت « واو » حرف آخر كه « باء » باشد بايد مضموم گردد.
دوّم: بآن ضمير مرفوع متحرّك متّصل نباشد مانند ضربت يا ضربت چه آنكه
در اينفرض مبنى برسكون است.
و فعل ماضى كه واجد اين دو شرط بوده و مبنى برفتح است همچون: ضرب.
سپس مصنّف گويد:
ادباء فعل مضارع را بشرط عارى بودنش از آنچه بعد ذكر مىشود معرب
دانستهاند.
شارح گويد:
اعراب دادن بفعل مضارع برخلاف اصل است زيرا معانى مقتضى اعراب هستند
كه هرگز در افعال يافت نمىشود لذا بناء در افعال بخاطر نبودن مقتضى در آنها است
نه اينكه مانعى داشته باشند از اينرو اصل در افعال اينستكه مبنى باشند فلذا ماضى و
امر برطبق اصل مبنى بوده ولى فعل مضارع برخلاف