بنابراين اگر اسمى بغير نياز داشت ولى آن غير جمله نبوده بلكه مفرد
باشد نظير اسماء جهات همچون فوق و تحت و يمين و يسار و خلف و امام كه نياز بمضاف
اليه مفرد دارند از اينرو بعقيده شارح معرب مىباشند.
يا همچون كلمه « سبحان » كه نيازش بمفرد است نه جمله از اينرو طبق تقرير مذكور معرب مىباشد و
نيز اگر اسمى احتياجش غير اصلى و عارضى بود همچون نياز فاعل بفعل و نكره به جمله
صفت معرب است نه مبنى.
و امّا اينكه اللّذان و اللّتان با اينكه شباهت افتقارى به حروف
دارند معذلك معرب هستند جهتش اينستكه در « تان » و « ذان » گفته شد و
آن اينستكه شباهت ايندو به حروف، شباهت غير مدنى است زيرا بصيغه تثنيه بوده كه از
خواصّ اسم مىباشد و آن با شباهت مزبور معارضه مىكند.
قوله: بان يلزم طريقة من طرائق الحروف: ضمير در « يلزم » به اسم راجع است.
قوله: كنيابة له عن الفعل: ضمير در « له » به اسم عود مىكند.
قوله: بلا حصول تأثّر فيه بعامل: ضمير در « فيه » به اسم راجع است.
قوله: فانّها عاملة غير معمولة: ضمير در « فانّها » به اسماء افعال راجع است.
قوله: و كافتقار له الى الجملة: ضمير در « له » به اسم راجع است.
قوله: ان اصّلا: الف در « اصّلا » الف اطلاقى بوده و ضمير در
اين فعل به افتقار راجع است.
قوله: بخلاف افتقاره الى مفرد: ضمير در « افتقاره » به اسم راجع است.
قوله: و هو العارض: ضمير « هو » به غير ما اصّل راجع است.
شرح عربى:
تتمّة
من انواع الشّبه، الشّبه الاهمال، ذكره فى الكافية و مثّل له فى شرحها
بفواتح السّور، فانّها مبنيّة لشبهها بالحروف المهملة فى كونها لا عاملة و لا
معمولة.