اگر بريك نحو مورد حكم قرار داده و نسبت بتمام مواردش بيكسان قائل
باشيم و بدون استثناء متعلّق آنرا در همه موارد اسم بدانيم بهتر است از اينكه
بگوئيم:
در برخى موارد متعلّق آن حتما اسم بوده همچون موردى كه پس از امّا و
اذا فجائيّه باشد و در بعضى مواضع ديگر از باب الحاق به صله متعلّقش بايد فعل باشد
چنانچه طبق مرام ابن حاجب بايد اينطور تقرير كرد.
قوله: يجب حذف هذا المتعلّق: يعنى متعلّق
ظرف و جار و مجرور.
قوله: و شذّ التّصريح به: مقصود از « شاذ » خلاف قاعده مىباشد و ضمير در
« به » به متعلّق راجع است.
قوله: ثمّ ان قدّر اسم فاعل: ضمير نائب
فاعلى در « قدّر » به متعلّق
راجع است.
قوله: و هو اختيار المصنّف: ضمير « هو » به تقدير اسم فاعل راجع است.
قوله: لوجوب تقديره: يعنى تقدير
اسم فاعل.
قوله: اتّفاقا: يعنى حتّى
بنابر رأى ابن حاجب.
قوله: لامتناع ايلاهما الفعل: ضمير تثنيه
به « اذا » و « اذاء فجائيّه»
راجع مىباشد.
قوله: فهو من قبيل المفرد: ضمير « هو » به خبر راجع بوده و مقصود از « من قبيل
المفرد» من قبيل الجزء المفرد مىباشد.
قوله: و ان قدّر فعلا: ضمير نائب
فاعلى در « قدّر » به متعلّق
راجع است.
قوله: و هو اختيار ابن الحاجب: ضمير « هو » به تقدير فعل راجع است.
قوله: لوجوب تقديره فى الصّلة: ضمير در « تقديره » به فعل راجع است.
قوله: فواضح انّه من قبيل الجملة: ضمير در « انّه » به خبر راجع است.
قوله: و لا يخفى انّ اجراء الخ: اين عبارت
اظهار نظر شارح بوده كه طىّ آن مختار مصنّف را تقويت مىكند.