كلمه اوّل مبتداء و لفظ دوّم فاعلى است كه در مثال « أسار ذان» مبتداء
را از خبر بىنياز مىگرداند.
شارح گويد:
مقصود اينستكه: در جمله « أسار ذان» لفظ « سار » مبتداء وصفى بوده و كلمه « ذان » فاعل آنست چه آنكه « سار » اسم فاعل بوده از اينرو فاعل مىگيرد لذا اگر بجاى آن لفظ اسم مفعول
قرار بدهيم كلمه بعد نائب فاعل آن مىباشد و بهرتقدير فاعل يا نائب فاعل مزبور
مبتداء را از خبر بىنياز مىگرداند از اينرو در وقت تركيب چنين بايد گفته شود:
كلمه « سار » اسم فاعل
بوده و لفظ « ذان » فاعل آن و
جانشين خبر مىباشد.
سپس مىگويد:
اين تركيبى كه ذكر شد در هروصفى است كه برادات استفهام اعتماد داشته
و اسم ظاهر يا ضمير بارزى را رفع داده باشد چنانچه در مثال: أسار ذان (يعنى آيا
سيركننده هستند ايندو) كلمه « سار » اسم فاعل از « سار، يسير» بوده و قبل از آن همزه استفهاميه واقع شده و علاوه برآن كلمه « ذان » را كه اسم ظاهر است بنابر
فاعليّت رفع داده.
مؤلّف گويد:
پس تا اينجا دو شرط براى مبتداء وصفى ذكر گرديد و آندو عبارتند از:
1- آنكه
اعتماد برادات استفهام داشته.
2- آنكه
اسم ظاهر يا ضمير بارزى را رفع بدهد.
قوله: او نائب عنه: يعنى نائب
عن الفاعل چنانچه در مثال: أمضروب زيد، كلمه « مضروب » مبتداء وصفى بوده و « زيد » نائب فاعل و جانشين خبر مىباشد.