مصنّف در فصل زائد بودن همزه وصل بطور جزم و قطع گفته است:
همزه « ال » همزه وصل
است.
اين عبارت مشعر و دالّ است براينكه وى رأى دوّم يعنى قول سيبويه و
جمهور را ترجيح داده چه آنكه لازمه رأى اوّل آنستكه همزه قطع بوده و لازمه عقيده
دوّم اينستكه همزه را وصل بدانيم پس از اينكه مصنّف در باب ياد شده همزه را وصل
دانسته مىتوان استفاده كرد كه به رأى دوّم متمايل است.
سيبويه قول ديگرى نيز دارد كه در جنب دو قول گذشته بايد از آن به قول
سوّم ياد كرد و آن اينستكه:
« ال » مجموعا حرف تعريف است ولى در عين حال الفش زيادى است يعنى همزه وصل
است.
پس چون مجموع الف و لام را حرف تعريف قرار داده باين اعتبار با رأى
جمهور مخالفت كرده و از اينكه همزه آنرا وصل دانسته با رأى اوّل نيز موافق
نمىباشد از اينرو بايد اينقول را، رأى سوّمى در اينمسئله قرار داد.
سپس مصنّف مىگويد:
بنابراين اگر اراده و قصد تعريف كلمه « نمط » را نمودى بايد بگوئى: النّمط.
شارح گويد:
كلمه « النّمط » عبارت است
از پارچهاى كه روى هودج مىاندازند تا سرنشينان آن از ديده مردم محفوظ بمانند و
جمع آن « انماط » است.
قوله: ال بجملتها: يعنى مجموع
الف و لام.
قوله: فيه خلاف: ضمير در « فيه » به كون المجموع حرف تعريف او
اللّام فقط راجع است.
قوله: فالخليل على الاوّل: مقصود از « اوّل » آنستكه مجموع حرف تعريف باشد.
قوله: و رجّحه المصنّف: ضمير منصوبى
در « رجّحه » به « الاوّل » راجع