علّتى كه شارح براى بناء برضمّ آورد پس از فراغت از معرب بودن اىّ در
حالت دوّم بوده و اعرابش در اينحال را مفروغ غنه و مسلّم فرض كرده است لذا اشكال
يادشده ديگر بوى متوجّه نمىگردد.
و بهرصورت شارح گويد:
مثال بناء اىّ برضمّ در حالت چهارم آيه شريفه (69) از سوره مريم است
كه مىفرمايد:
ثمّ لننزعنّ من كلّ شيعة ايّهم اشدّ على الرّحمن عتيّا.
يعنى: سپس هركه را كه سركشى و نافرمانيش بيشتر باشد يكيك از هرفرقه
بيرون مىآوريم.
شاهد در « ايّهم » است كه مفعول « لننزعنّ » بوده و معذلك طبق قرائت جمهور مبنى برضمّ شده زيرا اضافه شده و صدر و
صلهاش كه « هو » باشد حذف
گرديده.
قوله: بان كانت مضافة: ضمير در « كانت » به « اىّ » راجع است.
قوله: و صدر صلتها: يعنى صله
اىّ.
قوله: قيل لتأكيد مشابهتها: يعنى مشابهة
اىّ.
قوله: من حيث افتقارها الى ذلك المحذوف: ضمير در « افتقارها » به اىّ راجع
مىباشد.
قوله: فيلزم عليها بنائها فيها: ضمير در « عليها » به هذه العلّة راجع بوده و
ضمير در « بنائها » به اىّ و در
« فيها » به حالة ثانيه عود مىنمايد.
قوله: على انّ بعضهم: كلمه « على » يعنى علاوه براين و از اين
گذشته و ضمير در « بعضهم » به نحاة
راجع است.
قوله: قال به قياسا: ضمير در « به » به بناء اىّ در حالت دوّم
راجع است و مقصود از « قياسا » اينستكه
حالت دوّم را به صورت چهارم قياس و تشبيه كردهاند.
قوله: نقله الرّضى: ضمير مفعولى
در « نقله » به قائل شدن
برخى به بناء اىّ