قول دوّم: آنكه بعلمى مرتجل گويند كه پيش از علميّت در معناى ديگر
استعمال شده ولى از نظر ما مجهول است يعنى نمىدانيم كه در چه استعمال مىشده و از
چه معنائى به علميّت انتقال داده شده است.
و بهرتقدير مثال علم مرتجل مانند: سعاد كه علم است براى زنى و ادد كه
براى مردى علم قرار داده شده است.
علم بالغلبة: آنست كه نه منقول بوده و نه مرتجل.
ابو حيّان در كتاب ارتشاف در تفسير آن چنين آورده:
علم بالغلبة: آنستكه هم در علم و هم در غير آن بكار رود ولى استعمالش
در علميّت غالب باشد.
قوله: بعد استعماله فى غيرها: ضمير در « استعماله » به علم و در
« غيرها » به علميّت راجع است.
قوله: من مصدر: متعلّق است
به « منقول ».
قوله: لم يسبق له استعمال فى غير العلميّة: ضمير در « له » به علم راجع است.
متن: «77»
و جملة و ما بمزج ركّبا
ذا ان بغيرويه تمّ
اعربا
تجزيه و تركيب
و: عاطفه.
جملة: مبتداء و خبرش محذوف بوده و تقدير كلام چنين است:
و منه جمله، و اينجمله اسميّه معطوف است به جمله و منه منقول.
و: عاطفه.
ما: موصوله، مبتداء و خبرش محذوف است كه « منه » باشد.