و امّا منفصل آوردنش بخاطر اينستكه اگر دو ضمير متواليا در يك كلمه
واقع شده حال اگر هردو را متّصل بياوريم كلمه طولانى مىشود لذا براى طولانى نشدن
كلمه كه امر غير مرغوبى مىباشد مىتوان آنرا منفصل آورد يعنى بگوئيم: سلنى ايّاه.
سپس شارح گويد:
اينحكم منحصرا در « هاء » سلنيه نبوده بلكه نسبت به هرضمير دوّمى است كه اوّلى اخصّ و غير
مرفوع باشد چنانچه در « سلنيه » چنين است زيرا ضمير اوّل « ياء » متكلّم بوده و دوّمى « هاء » غائب و پرواضح است كه ضمير متكلّم از غائب اخصّ و اعرف مىباشد.
و امّا اينكه « ياء » غير مرفوع بوده بخاطر آنكه مفعول مىباشد.
سپس مصنّف گويد:
مانند الدّرهم اعطيتكه كه جائز است ضمير دوّم يعنى « هاء » را بصورت انفصال آورده و
بگوئيم اعطينك ايّاه چه آنكه ضمير اوّل يعنى كاف هم غير مرفوع بوده و هم اخصّ از « هاء » است زيرا ضمير مخاطب اعرف و
اخصّ از غائب مىباشد.
پس از آن مصنّف گويد:
در « كنته » اختلاف
مىباشد.
شارح گويد:
يعنى در اتّصال و انفصال آوردن ضميرى كه خبر « كان » يا يكى از