3- قطع تمام الموضوع على وجه الصّفتيه: آنست كه مطلوب شارع صفت قطع بوده
بطورى كه موضوع حكم صرفا قطع بوده و ماوراء آن چيز ديگرى ملاحظه نشده است، پس حكم
وجودا و عدما دائر مدار آنست اعم از آنكه با واقع منطبق شده يا مطابق درنيايد مثل
اينكه شارع بفرمايد:
يجب الاجتناب عن معلوم الخمريه.
بر مكلّف لازم است در صورتيكه به خمر بودن مايعى علم و قطع پيدا كند
از آن اجتناب نمايد اگرچه در واقع شراب نباشد، لذا در صورتيكه از آن اجتناب نكند
معاقب است.
4- قطع جزء الموضوع على وجه الطريقيّه: آنستكه شارع موضوع حكم را مركّب
از دو جزء قرار داده.
1- قطع.
2- واقع.
منتهى قطع را باين اعتبار ملاحظه كرده كه مرآت واقع مىباشد.
5- قطع جزء الموضوع على وجه الصفتيه: آنستكه شارع موضوع حكم را مركّب از
دو جزء قرار داده:
1- قطع.
2- واقع.
منتهى قطع را بعنوان اينكه صفت راجح است نگريسته چه واقع را نشان دهد
و چه نشان ندهد.