فهو ما يعالح به الفاعل المفعول لوصول الاثر اليه، فيجيئ على محلب و
مكسحة و مفتاح و مصفاة.
و قالوا: مرقاة على هذا.
و من فتح الميم اراد به المكان.
و شذّ مدهن و مسقط و مدقّ و منخل و مكحلة و محرضة مضمومة الميم و
العين و جاء مدقّ و مدقّة و مدقّة على القياس.
ترجمه:
اسم آلت
امّا اسم آلت پس آن چيزى است كه فاعل بواسطهاش مفعول را مورد علاج و
عمل قرار مىدهد تا اثر بآن برسد پس آن بر وزن « مفعل » همچون « محلب » (آلت دوشيدن) و « مفعله » نظير « مكسحه » (آلت روفتن و جاروب كردن) و « مفعال » مثل « مفتاح » (آلت گشودن) و « مصفاة » (آلت صاف كردن اشياء) مىآيد.
و اهل زبان كلمه « مرقاة » يعنى نردبان را بنابر همين وزن استعمال
كردهاند يعنى آنرا همچون « مصفاة » دانستهاند.
و كسانيكه ميم آنرا بفتح خوانده و گفتهاند (مرقاة) از آن اسم مكان
را اراده كردهاند.
و كلمات: مدهن (روغندان) و مسعط (آلت چكاندن دارو در بينى) و مدقّ
(آلت كوبيدن) منخل (غربال) مكحله (آلت سرمه كشيدن) محرضه (چوبكدان) بضمّ ميم و
عين شاذّ و بر خلاف قاعده مىباشند و دو كلمه: مدقّ و مدقّة (آلت كوبيدن) بر طبق
قياس و قاعده آمدهاند.