كه در اينمثال جزء اوّل آن مطلقه عامه بوده و جزء دوّمش « لا بالضرورة » كه معنايش اينست :
هيچ انسانى بالامكان العام متنّفس نيست .
و همانطوريكه مشهود است قضيّه مذكور مركب است از دو جزء كه جزء اوّلش
مطلقه عامّه موجبه و دوّمش ممكنه عامه سالبه مىباشد .
حاشيه : قوله : او باللّادوام الذّاتى :
انّما قيد اللّادوام بالذّاتى لان تقييد العامتين باللّادوام الوصفى غير
صحيح، ضرورة تنافى اللّادوام بحسب الوصف مع الدّوام بحسب الوصف .
نعم يمكن تقييد الوقتيتين المطلقتين باللّادوام الوصفى لكن هذا التركيب
غير معتبر عندهم .
ترجمه و شرح : مرحوم محشّى
در ذيل كلام مصنّف كه ميگويد « او باللّادوام
الذّاتى » مىفرمايد :
مصنّف « لا دوام » را مقيّد به ذاتى نمود و گفت :
مطلقه عامه را گاهى به
« لا ضرورت ذاتى » و زمانى به « لا دوام
ذاتى » مقيّد مىنمايند .
و جهت اين تقييد آنستكه تقييد مشروطه عامه و عرفيه عامه به « لا دوام » وصفى صحيح نيست
زيرا معناى ايندو قضيه دوام حكم براى موضوع است ماداميكه وصف عنوانى باشد در حاليكه
مفاد « لا دوام وصفى » عدم دوام حكم است براى موضوع ماداميكه وصف عنوانى حاصل باشد و پرواضح است كه ايندو معنا با هم متنافى و متهافت مىباشد .
بلى البته از « لا دوام
وصفى » جهت تحصيل قضيّه
مركّبه در دو مورد ميتوان استفاده كرد و آن در تقييد « وقتيه مطلقه » و « منتشره مطلقه »