2- اقدميّت و آخريّت مانند مفهوم وجود نسبت به پدر و پسر كه صدقش بر پدر اقدم
از صدق آن بر پسر است .
3- ازيد و انقص بودن كه آن تنها در كم متّصل جارى است مانند مفهوم مقدار
نسبت به كيلو و چارك كه
صدقش بر كيلو ازيد است از صدق آن بر چارك .
4- اكثريّت و اقليّت و آن تنها در كم منفصل يعنى عدد جارى مىباشد همچون
مفهوم عدد نسبت به 14 و 13 كه صدق آن بر 14 ازيد است از صدقش بر 13.
5- اشدّ بودن و اضعف بودن و آن تنها در كيف جارى است نظير مفهوم سفيدى نسبت
به برف و عاج كه صدقش بر برف اشدّ است از صدق آن بر عاج .
6- اتمّ بودن و غير آنكه اينقسم هم در كيف جارى است و هم در كم .
و چنانچه در
ج (1) از فصول المنطق آوردهايم
اين شش قسم را مىتوان تنها به يك قسم ارجاع داد و آن كمال و نقص است منتهى كمال و
نقص هر چيزى بطورى و بنحوى است مثلا كمال علّت اولويّت آن
است و نقص معلول بخلاف بودن علّت است يا در اعداد كمال عدد به بيشتر بودنش و نقص آن
به كمتر بودنش مىباشد و بهمين قياس در ساير انواع تشكيك .
حاشيه : قوله : و ان كثير :
اى اللّفظ المفرد ان كثر معناه المستعمل هو فيه فلا يخلو امّا ان يكون
موضوعا لكلّ واحد من تلك المعانى ابتداء بوضع على حدة او لا يكون كذلك .