فخرج منها خائفا يترقّب، قال ربّ نّجنى من القوم الظّالمين[1]
يعنى : بيرون رفت آن
بزرگوار از مدينه در حالتى كه خائف بود از اينكه دشمن به تعاقبش بيايد و مىگفت : اى پروردگار من
نجات ده مرا از جماعت ظالمين .
بارى آن جناب از جاده اصلى و طريق مستقيم و فراخ رو به راه نهاد .
اهل بيت آن حضرت عرضه داشتند : چه خوب
بود از راهى كه ابن زبير رفت ما مىرفتيم زيرا ممكنست دشمن ما را تعقيب كند و در صورتى
كه از بيراهه رويم به ما دست نمىيابند ولى اين طريق چون واضح
و آشكار است به سهولت ممكنست ما را دريافته و متعرّض ما شوند .
حضرت فرمودند :
بخدا
سوگند از همين طريق خواهيم رفت و در مقابل قضاء و حكم الهى تسليم هستيم هرچه او براى
ما مقدّر نموده خوب باشد بهرصورت آن حضرت با همراهان همهجا قطع منازل و طى طريق مىنمودند
تا به روايت مرحوم مفيد در ارشاد شب جمعه سوّم شعبان وارد مكّه شدند و در آن حال اين
آيه شريفه را قرائت فرمود :
و لمّا توجّه تلقاء مدين قال عسى ربّى ان يهدينى سواء السّبيل[2]
يعنى : و چون رو به جانب شهر مدين آورد گفت : اميد است خدا
من را به راه مستقيم هدايت فرمايد .
بارى آن جناب در مكّه نازل شد و در آن جا منزل گزيد، مردم
مكّه و عمره گذاران و مردم شهرهاى ديگر كه در مكّه بودند پس از اطّلاع از ورود آن حضرت و اهل بيت فوج فوج و دسته دسته محضر مباركش
مشرّف شده و با آن حضرت ملاقات مىكردند، ابن زبير نيز كه در مكّه بود و ملازم كعبه
شده و در آنجا به نماز و طواف روزگار سپرى مىكرد در ميان ساير مردم خدمت آن جناب مىرفت گاه دو