و اطفال را نگهدارى مىكنم و آنقدر صبر كنم كه صبر از من عاجز شود .
سپس امام عليه السّلام فرمود : خواهش ديگر دارم بشرط آنكه بىتابى و بيقرارى نكنى .
عرض كرد : به چشم .
حضرت فرمودند :
خواهر
يك جامه كهنه براى من بياور كه كسى در آن طمع نكند .
عرض كرد : برادر مىخواهى چه كنى؟
فرمود : خواهر وقتى مرا
كشتند لباسهاى مرا غارت كرده و بدن مرا برهنه مىنمايند، اين جامه را مىخواهم زير
لباسهاى خود بپوشم تا كسى رغبت نكند آن را بيرون آورد . [1]
و وقتى مخدّرات حرم شنيدند آقا لباس كهنه خواسته تا زير لباسها بپوشد
و همان كفن او است صدا به ضجّه بلند كردند مرحوم طريحى در منتخب مىنويسد :
فارتفعت اصوات النساء بالبكاء و النّحيب ثمّ اتى بثوب، فخرقه و مزّقه
من اطرافه و جعله تحت ثيابه لباس كهنهاى آوردند و به دست حضرت دادند امام عليه السّلام چند جاى آنرا دريده و سپس برهنه شد و آن را زير لباسها پوشيد .
شعر
لباس كهنه بپوشيد زير پيرهنش
كه تا برون نكند خصم بدمنش ز تنش
لباس كهنه چه حاجت كه زير سم ستور
تنى نماند كه پوشند جامه يا كفنش
[1] اكثر ارباب مقاتل قضيه خواستن جامه كهنه را نقل كردهاند
از جمله :
مرحوم شيخ مفيد مىفرمايد : ثم انّه عليه السّلام جاء الى قرب الخياء و دعى بسراويل
مرحوم سيّد بن طاووس و ابن شهرآشوب نوشتهاند :
حضرت فرمودند :
ايتنى
بثوب عتيق لا يرغب فيه، فانّى مقتول، مسلوب .