زبانم لال باشد چون دهم شرح مصيبت را
تنش سوراخ شد چون خانه زنبور واويلا
بسى آمد به جسم اطهر او صدمه از اعداء
نبودش جاى سالم در بدن واويل وا اسفا
به جنّت شد كمان از فرقت او قامت حيدر
پس آنگه كرد رو در خيمه سلطان مظلومان
بگفتا يا اخا ادرك اخا اى مظهر يزدان
برادر جان به فريادم برس گشتم به خون غلطان
خلاصم كن برادر از كف اين قوم بىايمان
دم مردن ببينم عارض ماهت من مضطّر
حسين بشنيد آواز علمدارش همان سرور
به تندى شد سوار مركب آن فرزند پيغمبر
نمودى حمله چون طومار پيچيدى همان لشگر
بيامد برسرش آن شاه دين با ديدههاى تر
بديدش گشته در خون غوطهور جسم آن هنرپرور
سرش را از وفا برداشتى بگرفت بردامان
چو جان او را به آغوشش كشيد آن خسرو خوبان
بگفتا يا اخا بنگر به حالم اندر اين ميدان
شكسته پشتم از داغت ز ظلم اين ستمكاران
در اين هامون غريب بىكس بىيار و بىياور
چسان بينم تنت صد پاره افتاده در اين هامون
چه سازم اى برادر جان ندارم چارهاى اكنون