را هم قطع كرد اميد ابو الفضل نااميد شد با هزار زحمت مشگ را به دندان گرفت فحمل القربة باسنانه پس مشگ
را به دندان گرفت در همين حال بود كه دو تير از لشگر دشمن بطرف
آن حضرت آمد فجاء سهم فاصاب القربة ثمّ جاء سهم آخر فى صدره، پس يكى
از آن دو تير آمد و به مشگ اصابت كرد سپس تير ديگر رسيد و به سينه بىكينه آن نامدار
خورد و در آن جاى نمود .
و در روايت ديگر آمده :
ثمّ
جاء سهم آخر فى عينه اليمنى يعنى تير ديگر رسيد و به چشم راست
آن جناب خورد و در آن نشست .
بهرصورت چه تير
به چشم اصابت كرده و چه به
سينه آن حضرت دست در بدن نداشت كه آن تير را بيرون بكشد ارباب مقاتل گفتهاند آنقدر آن حضرت در پشت زين پيچ و تاب خورد كه فانقلب عن فرسه الى الارض از روى اسب به روى زمين افتاد
فصاح الى اخيه الحسين ادركنى صدا زد برادر مرا درياب .
چون صدا
به گوش امام عليه السّلام رسيد خدا آگاه است كه حضرت
به چه وضع و چطور خود
را ببالين برادر رساند وقتى رسيد رآه طريحا او را افتاده روى خاك ديد غريبانه ناله
نمود و فرمود : وا عبّاساه،
وا قرّة عيناه وا قلّة ناصراه .
مرحوم صدر قزوينى در حدائق الانس مىفرمايد :
باستناد اين روايت مرحوم طريحى معتقد است كه امام عليه السّلام نعش برادر
را به خيام آورده چه آنكه
در آخر همين روايت مىفرمايد :
ثمّ
حمل العبّاس الى الخيمة فجدّدوا الاحزان و اقاموا العزاء يعنى سپس امام عليه السّلام
نعش عبّاس را به خيمه حمل نمود و دوباره گريه و
شيون و اندوه در خيام تجديد شد و بدين ترتيب بانوان و اطفال عزاء و سوگ بپا نمودند .
حاصل كلام آنكه ابو مخنف و مرحوم طريحى در اين روايت با هم متفق مىباشند
امّا مشهور و جمهور از علماء نوشتهاند كه امام عليه السّلام هرچه خواست كه كشته برادر
را به خيمهها نقل دهد نتوانست .