عبّاس بن امير عليهما السّلام سه پسر داشت
كه يكى از آنها به نام محمّد در كربلاء همراه پدر بود .
قمر بنى هاشم علاقه تامّى به وى داشت و او را هيچگاه از خود جدا نمىكرد
از ماه، خورشيدى به عمل آمده بود كه ماه تمام از تاب رخسارهاش رشگ مىبرد و مهر جهانافروز
از عكس عارض دلربايش در عرق خجلت مىنشست
از محيط فضل زيبا گوهرى آمد پديد
برسپهر مجد رعنا اخترى آمد پديد
از بس اين جوان مقدّس خداى را سجده كرده بود كان بين عينيه اثر السّجود
در ميان دو چشمان مباركش علامت سجده ظاهر بود نماز تهجّد وى ترك
نمىشد چون قمر بنى هاشم كار برادرش حسين عليه السّلام را
زار ديد اوّل برادران خود را تصدّق خاكپاى حضرت كرد بعد جوانش محمّد را طلبيد كفن به گردن و شمشير به كمرش بست آن ماه تمام را آورد بدور امام عليه السّلام گردانيد اذن جهاد و جانثنارى او را از حضرت شهريارى گرفت فرمود
نور ديده در اين محنتآباد جهان همان روى به خرّمآباد بهشت ببر كه ساعت ديگر بتو خواهم
رسيد .
محمّد نيز دست و پاى عمو
را بوسيد و با عمّهها خداحافظ كرد، روى به ميدان نهاد .
كيفيّت مبارزت و چگونگى جنگ
او در مقاتل مذكور نيست همينقدر ابن شهرآشوب و ديگران محمّد بن عبّاس را در شمار شهداء
كربلاء مىآورند و قاتل وى نامردى از قبيله بنى دارم است كه داغ اين جوان را به دل
قمر بنى هاشم نهاده و حرملة بن كاهل روزى كه به كوفه آمد سر محمّد بن عبّاس را به گردن اسب خود آويخته بود كه مرحوم مجلسى و صاحب تبرمذاب روايت مىكنند، امّا
صاحب تبرمذاب نيز از هشام بن محمّد و از قاسم بن اصبغ نقل مىكند، كه گفت آن روزى كه اهل بيت رسالت را وارد كوفه مىكردند من نيز از جمله تماشائيان
بودم اذا