سپهسالار لشگر كوفه و شام است و او او را گذاشتهاى و
با حسين كه نه مملكت دارد و نه حشم و نه خزانه و نه خدم يار شدهاى مكن و از دولت روى
مگردان و با بخت خويش ستيزه فروبگذار
فرد
همّت بلند دار وز دولت متاب روى
ادبار را مجوى وز اقبال سر مپيچ
هاشم گفت : اى ناكس اين
دو سه روزه اختيار فانى را دولت نام نهادهاى و جاه بىاعتبار دنى را اقبال لقب دادهاى
مگر ندانستهاى :
نه دولت جهان را اعتبارى است و نه اقبال او را ثباتى و قرارى
شعر
اگر دهد به تو جام جهاننما دنيا
به نيم جو مستان صد هزار جام جمش
كشيده دار قدم از حريم حرمت او
كه بيشتر همه نامحرمند در حرمش
اى سمعان بيا و ديده انصاف بگشاى و به نعيم باقى بهشت رغبت نموده از سر
اين جيفه از سگان واپسمانده درگذر و كمر خدمت فرزند مصطفى صلوات الله و سلامه عليه
برميان جان بسته دولت ابد پيوند رضاى
الهى و سعادت سرمدى بدست آر .