بود كه مثل گوى در
ميدان مىغلطيد خونها همچون جوى روان گرديد سردار
سپاه ايمان ميرغضب مرتضى على يعنى عباس رشيد شجاعت خود را در آن صبح روز عاشوراء به
نمايش گذارد يك بار ديگر جنگاوران بعينه شجاعت امير المؤمنين
عليه السّلام را مشاهده كردند تو گوئى نفس
نفيس مولى الموحدين اسد الله الغالب است كه در ميان آن درياى لشگر بدون هيچ هراس و
وحشتى خرمن عمر آن بدسگالان را به آتش تيغ سوزانده و آنها را به دار البوار روانه مىكند
از طرف ديگر شاهزاده والاتبار حضرت على اكبر سلام اللّه عليه در ميان آن انبوه لشگر
كالنجم الثاقب و الكوكب الطارق مىدرخشيد و برق تيغ خونبارش بود كه گاهى از بالا و زمانى از پائين، در
وقتى از مشرق و هنگامى از مغرب مىدرخشيد و لا ينقطع نفرات آن سپاه كفرآئين را روانه
سقر مىكرد از جانب ديگر حضرت قاسم بن حسن سلام اللّه عليها كالبدر المنير در آن صحنه
ظلمانى و غبارآلود مىدرخشيد و امان از دشمن بريده و مجال هرحركتى را از ايشان برده
بود، دستها بود كه جدا مىكرد و سرها بود كه از تن قطع مىنمود، هركه را بركمر مىزد
همچون خيار تر دو نيم مىنمود و آن كس را كه برفرق مىزد برق تيغش از بين دو شاخش جستن
مىكرد و شاهزادگان ديگر نيز دستها تا مرفق بالا زده سخت مردانه مىكوشيدند و مىخروشيدند
امّا همه تشنه و جملگى گرسنه بودند .
مرحوم سيّد در لهوف مىنويسد :
فاقتتلوا ساعة من النّهار حملة حملة يعنى تا يكساعت از روز گذشته آن جنگ مغلوبه برپا بود و حملات پىدرپى در
ميان آن دو لشگر واقع شد عدد زيادى از لشگر كفرآئين بجهنم واصل شد و از اصحاب امام
عليه السّلام نيز تعدادى به درجه رفيعه شهادت رسيدند .
در روضه الشهداء مىنويسد :
عدد شهداء از اصحاب و غلامان پنجاه و
سه نفر بود و باقى اصحاب و ياران