responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) المؤلف : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    الجزء : 1  صفحة : 39

و اذا المنيّة انشبت اظفارها

القيت كلّ بمهمّة الّا ينفع‌

در اثناى آن حالت يزيد گفت اى امير كلمه‌اى بگوى و با من بيعت كن تا مردمان بشنوند كه مصلحت در اين است كه اگر العياذ باللّه حال نوعى ديگر شود و كار من محكم نكرده باشى من از آل ابو تراب رنجها بينم، معاويه سخن او مى‌شنيد و خاموش مى‌بود .

روز ديگر كه چهارشنبه بود كس فرستاد و امراء و اعيان و مخلصان خويش را بخواند، چون حاضر شدند حاجب را فرمود كه هركس آيد اجازت است كه در آيد و هيچكس را از درآمدن به اين سراى منع مكن، مردمان چون شنيدند كه منع نيست مى‌آمدند و برمعاويه سلام مى‌كردند و در او مى‌نگريستند چون او را به غايت رنجور مى‌ديدند بازمى‌گشتند و نزد ضحاك بن قيس كه نائب و شحنه‌ [1] او بود مى‌آمدند و مى‌گريستند و مى‌گفتند : امير عظيم رنجور است نه همانا كه از اين بيمارى سلامت يابد بعد از او خليفه كدام كس خواهد بود مصلحت مى‌بينى كه خلافت از خاندان آل ابى سفيان بيرون رود و در دست و تصرّف آل ابو تراب افتد، ما از اين معنا هرگز راضى نباشيم جمعى كثير نزد ضحّاك بن قيس و مسلم بن عقبه جمع شدند و گفتند : شما هردو مخلصان و محرمان امير هستيد و كار او به اين درجه رسيده كه مى‌بينيد مصلحت آن است كه شما هردو نزديك او شويد و او را اگر حاجت افتد تلقين دهيد و از او درخواست كنيد تا خلافت به پسر خود يزيد ارزانى دارد كه ما همه او را مى‌خواهيم، ضحّاك بن قيس و مسلم هردو به نزد معاويه آمدند و سلام كردند و گفتند امير امروز چگونه است، هيچ آسوده‌تر هست؟

معاويه گفت : از گناهان عظيم گرانبارم و از عقوبت خداى تعالى مى‌ترسم و به رحمت او اميدوارم .


[1] يعنى داروغه و پاسبان شهر

اسم الکتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) المؤلف : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    الجزء : 1  صفحة : 39
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست