از امام عليه السّلام و ياران رأى جست، هيچ نگفتند .
معاويه گفت : قد اعذر من انذر، چند زنخ زنم [1] و بررؤس اشهاد مقالات من دروغ داريد و گفتههاى من
مردود شماريد و من اغماض كنم، هم اين بيان برسر جمع نخواهم گفت اگر
يك تن از شما اينچنين سخن گويد به
خداى پيش از آنكه كلمتى ديگر اداء كند بگويم تا سرش بردارند،
اولىتر آنكه برتن خويش ببخشائيد و حفظ جان واجب دانيد، حرسيان [2] را فراخواند گفت :
هردو تن با شمشير كشيده برسر يك كس بايستيد چون من
خطبه كنم هريك به تصديق و تكذيب من دهان گشايد خونش
بريزيد، آنگاه برمنبر رفته و گفت :
انّا وجدنا احاديث النّاس ذات عوار، قالوا انّ حسينا و ابن ابى بكر و
ابن عمر و ابن الزبير لم يبايعو اليزيد و هؤلاء الرّهط سادة المسلمين و خيارهم، لا
نبرم امرا دونهم و لا نقضى امرا الّا عن مشورتهم و انّى دعوتهم فوجدتهم سامعين مطيعين
فبايعوا و سلّموا و اطاعوا .
مردمان مىگفتند :
اين چهار كس به بيعت يزيد تن در ندهند و من خود بى صواب ديد و رضاى اينان كه خواجگان
و نيكان مسلمانانند مهمّى فيصل ندهم و اينك آن دعوت كه كردم اجابت و آن بيعت را اطاعت
كردند .
شاميان گفتند : اى بس عظيم كه
امر اينان همى شمرى، اجازت ده تا هماكنون گردن جمله
بزنيم و ما خود بدين بيعت كه در پنهانى نمودهاند
خشنود نهايم تا آشكارا مبايعت كنند .
معاويه گفت : سبحان اللّه
شاميان را تا چند خون قريشيان گواراست و
قصد