حضرت قاصد را به درون خيمه طلبيدند، قاصد داخل شد و نامه را تقديم آن
جناب كرد، امام عليه السّلام نامه را باز كرده و مطالعه فرمودند و چون آن كلمات ركيك و سخيف را ملاحظه فرمودند مضامين آن نامه بررأى جهانآراى
امام عليه السّلام ناپسند و ناخوش آمد
شعر
ز غيرت دل نازكش بردميد
سمن جعفرى گشت و گل شنبليد
بينداخت آن بىبهاء نامه را
كه تنگ آمد از وى همه خامه را
حضرت آن نامه بىارزش و بىبهاء را به زمين انداختند و فرمودند :
لا افلح اللّه قوما اشتروا مرضات المخلوق بسخط الخالق
خداوند رستگار نكند گروهى را
كه رضايت و خوشنودى مخلوق را با غضب و سخط خالق معامله كردند .
قاصد پس از
اندكى درنگ مطالبه جواب نمود .
حضرت فرمودند :
ما
عندى جواب حقّت عليه كلمة العذاب
يعنى براى چنين نامه
ركيك و سخيفى جوابى نخواهد بود و براى نويسنده آن عذاب پروردگار سزاوار
و شايسته مىباشد .
قاصد از محضر مبارك امام عليه السّلام برگشت و خود را به نزد ابن زياد
رساند و او را از جريان امر مطّلع ساخت، جواب امام عليه السّلام به طبع آن حرامزده گران آمد سخت برآشفت و غضب براو مستولى گشت فى
الفور رو به عمر سعد مخذول نمود و گفت : مىبينى پسر فاطمه با نامه من چه بىاعتنائى
و بىحرمتى نمود، مأمورى كه لشگر بردارى و به حرب او بروى، سپس شروع كرد به جمعآورى
لشگر و فوج فوج آن گروه شقاوتپيشه
را تدارك مىداد و به جنگ آن امام مظلوم مىفرستاد و شرح آمدن لشگر و عدد آنها و كيفيّت
آرايش سپاه كفر بنياد ابن زياد انشاء اللّه بعدا خواهد آمد .