شد و در آن سرزمين پربلاء رحل
اقامت انداختند عليا مخدّره امّ كلثوم خدمت برادر رسيد و عرض كرد : برادر اين وادى بسيار هولناك و وحشتزا مىباشد چه آنكه از هنگامى كه پاى من
به اين وادى رسيده هول و وحشت عظيمى در من پيدا شده .
امام عليه السّلام فرمودند : خواهرم در زمان پدرم هنگامى
كه باتّفاق آن حضرت و برادرم به صفّين مىرفتيم عبورمان به اين سرزمين افتاد پياده شده و استراحت نموديم پدرم سر
مباركش را در دامن برادرم گذارد و
ساعتى خوابيد و من بالاى سر آن حضرت نشستم، پس از
آنكه از خواب برخاست شديد و سخت مىگريست، برادرم سبب گريه را
جويا شد؟
پدرم فرمود : در خواب ديدم گويا اين
وادى دريائى است از خون و فرزندم حسين در آن غوطه مىخورد و در حال غرق شدن پيوسته استغاثه مىكند و كسى پناهش نمىدهد،
سپس روى مبارك به من نمود و فرمود :
اى ابا عبد اللّه هنگام اين واقعه هولناك چهگونه خواهى
بود و چه خواهى كرد؟
عرض كردم :
چارهاى برايم
نيست غير از صبر كردن
3- مرحوم سيّد در لهوف فرموده : وقتى اردوى كيوان شكوه حضرت به سرزمين پربلاء كربلاء
رسيده و در آن فرود آمدند حضرت امام حسين عليه السّلام در گوشهاى نشسته
و اصحاب و غلامان مشغول برپا كردن خيام شدند حضرت در حاليكه شمشير خود را اصلاح مىفرمودند
با دلى سوخته با پروردگار مناجات
مىكردند و از روزگار شكايت نموده و در بىاعتبارى آن اين اشعار را مىخواندند .