responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : الصحيفة السجادية المؤلف : آيتى، عبد المحمد    الجزء : 1  صفحة : 22

مجموعه جديدى از صحيفه به نام الصحيفة السجادية الجامعة به تفصيل آمده است.


[5]. مراد آقاى رحمان نبوى است كه سرگرم پديد آوردن دايرة المعارف امام سجاد هستند.

[6]. زيد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب. كنيه‌اش ابو الحسين بود و بدان سبب كه همواره به تلاوت قرآن مشغول بود او را «حليف القرآن» لقب داده بودند. گويند به نزد هشام بن عبد الملك رفت و هشام را به تقوى و ترس از خدا دعوت كرد. هشام گفت: تو اين سخنان از آن مى‌گويى كه آرزوى خلافت دارى. آنگاه سخنى نابكارانه بر زبان آورد و به مادر زيد كه كنيزى ام ولد بود اهانت كرد. زيد نيز پاسخى سخت داد. هشام به خشم آمد و فرمان داد كه او را آسوده نگذارند. چون زيد از نزد هشام بيرون آمد گفت: هرقومى كه از شمشير بهراسد، جز خوارى نصيبى نخواهد داشت. اين سخن به گوش هشام رسانيدند.

هشام از خروج او بيمناك شد و گفت: شما مى‌پنداشتيد كه دوران اهل بيت به سر رسيده است و حال آنكه با چنين مردانى پندار انقراضشان پندارى باطل است. از اين پس نه زيد بيكار نشست و نه هشام. چون زيد به كوفه آمد، مردمى از مخالفان بنى اميه و دوستان اهل بيت گردش را گرفتند. گويند پانزده هزار نفر با او بيعت كردند. ياران او جماعاتى از مردم مداين و بصره و واسط و موصل و خراسان و رى و جرجان و بلاد جزيره بودند. به عللى كه شرح آن دراز است ياران او از گردش پراكنده شدند و از آن‌همه جز دويست و هيجده تن براى او باقى نماند. زيد نبرد آغاز كرد و تيرى بر پيشانى‌اش نشست و به شهادت رسيد، به سال 122. يارانش پيكر او را دفن كردند و بر گور او آب بستند تا موضع آن دانسته نشود.

ولى عوامل حاكم كوفه يوسف بن عمر گور او بيافتند و پيكر او بيرون آوردند و سر از تنش جدا كردند. سر را به شام و از شام به مصر بردند. پيكر زيد را در كوفه بر دار كردند. بعضى گويند تا چهار سال پيكر او بر دار بود. تا زمان وليد بن يزيد كه به يوسف بن عمر نوشت پيكر زيد از دار فرود آرد و بسوزاند و خاكسترش را در فرات ريزد. يوسف بن عمر نيز چنين كرد (ر ك. مقاتل الطالبيّين، طبع كاظم المظفر، ص 68 به بعد؛ عمدة الطالب، انتشارات الرضى، قم، ص 255.)

[7]. يحيى بن زيد، فرزند زيد بن على بن الحسين (ع) است. چون زيد به شهادت رسيد، فرزندش يحيى رهسپار مداين شد. يوسف بن عمر كسانى را به طلب او فرستاد. يحيى از مداين به نيشابور و از نيشابور به سرخس رفت. وليد بن يزيد كه پس از هشام به خلافت رسيده بود به نصر بن سيار نامه نوشت و خواستار دستگيرى يحيى شد. عاقبت در بلخ او را دستگير كردند و به زندان بردند. نصر بن سيار گرفتار شدن زيد را به يوسف بن عمر خبر داد و يوسف به وليد. وليد فرمان داد كه او را بترسان كه گرد فتنه نگردد و آزادش كن. نصر چنين كرد و دو هزار درهم و دو استر به او داد. يحيى به جوزجان و طالقان (خراسان) رفت.

در آنجا قريب به پانصد تن گردش گرفتند و يحيى خروج كرد. نصر بن سيار لشكرى به‌

اسم الکتاب : الصحيفة السجادية المؤلف : آيتى، عبد المحمد    الجزء : 1  صفحة : 22
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست